هم شيعه هستند ، خواجه نصيرالدين يك عالم است . ولی يك آدم وارد
میداند كه ميان سبك و متد و روش اين عالمها از زمين تا آسمان تفاوت
است . يك عالم سبكش سبك استدلالی و قياسی است يعنی در همه مسائل از
منطق ارسطوئی پيروی میكند . اگر طب را در اختيار او قرار بدهی طب را
میخواهد با منطق ارسطوئی به دست بياورد ، اگر فقه را هم به او بدهی
میخواهد با منطق ارسطوئی استدلال بكند ، اگر ادبيات و نحو و صرف را هم
در اختيارش قرار بدهی منطق ارسطوئی را در آن به كار میبرد ، سبكش
اينگونه است . يكی ديگر سبكش سبك تجربی است ، مثل بسياری از علمای
جديد . میگويند فرق سبك ابوريحان بيرونی و سبك بوعلی سينا اين است كه
سبك بوعلی سينا منطقی ارسطوئی است ولی سبك ابوريحان بيرونی بيشتر حسی
و تجربی بوده است ، با اينكه اينها معاصر هم و هر دو هم نابغه هستند .
يك نفر سبكش عقلی است ديگری سبكش نقلی است . بعضی اصلا سبك عقلی هيچ
ندارند ، در همه مسائل اعتمادشان فقط به منقولات است ، غير از منقولات
ديگر به هيچ چيز اعتماد ندارند . مثلا مرحوم مجلسی اگر طب هم بخواهد
بنويسد میخواهد طبی بنويسد براساس منقولات ، و چون تكيه اش روی منقولات
است خيلی اهميت هم نمیدهد به صحيح و [ سقيمش ] يا لااقل در كتابهايش
همه را جمع میكند . اگر میخواهد در سعد و نحس ايام هم بنويسد باز به
منقولات استناد میكند . يكی سبكش منقول است يكی سبكش معقول است ، يكی
سبكش حسی است ، يكی سبكش استدلالی است ، يكی سبكش مثلا به قول
امروزيها ديالكتيكی است يعنی اشياء را در جريان و حركت میبيند ،
|