مگر تعلق خاطر به ماه رخساری
كه خاطر از همه غمها به مهر او شاد است
فاش می‏گويم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار
چكنم حرف دگر ياد نداد استادم !
از نظر عرفان از هر دو جهان بايد آزاد بود اما بندگی عشق را بايد گردن‏
نهاد ، لوح دل از هر رقم بايد خالی باشد جز رقم الف قامت يار ، تعلق‏
خاطر به هيچ چيز نبايد داشت جز به ماه رخساری كه با مهر او هيچ غمی اثر
ندارد يعنی خدا .
از نظر فلسفه‏های به اصطلاح او مانيستی و انسانی ، آزادی عرفانی دردی از
بشر را دوا نمی‏كند زيرا آزادی نسبی است ، آزادی از هر چيز برای يك چيز
است ، اسارت بالاخره اسارت است و وابستگی بستگی است ، عامل آن هر چه‏
باشد .
آری اين است اشكالی كه در ذهن برخی از طرفداران مكاتب فلسفی جديد
پديد می‏آيد .
ما برای اينكه مطلب را درست روشن كنيم ناچاريم به برخی از مسائل‏
فلسفی اشاره كنيم .
اولا ممكن است كسی بگويد : به طور كلی برای انسان نوعی شخصيت و " خود
" فرض كردن و اصرار به اينكه شخصيت انسانی محفوظ بماند و " خود "
انسانی تبديل به غير " خود " نشود مستلزم نفی حركت و تكامل