از آن پس چهره نهج البلاغه در نظرم عوض شد ، مورد علاقه‏ام قرار گرفت و
محبوبم شد ، گوئی كتاب ديگری است غير آن كتابی كه از دوران كودكی آنرا
می‏شناختم ، احساس كردم كه دنيای جديدی كشف كرده‏ام .
شيخ محمد عبده ، مفتی اسبق مصر ، كه نهج البلاغه را با شرح مختصری در
مصر چاپ كرد و منتشر ساخت و برای اولين بار به توده مصری معرفی كرد ،
مدعی است كه اصلا نهج البلاغه را نمی‏شناخته و نسبت به آن آگاهی نداشته‏
است ، تا اينكه در يك حالت دوری از وطن اين كتاب را مطالعه می‏كند و
سخت در شگفت می‏ماند ، احساس می‏كند كه به گنجينه‏ای گرانبها دست يافته‏
است . همانوقت تصميم می‏گيرد آنرا چاپ كند و به توده عرب معرفی نمايد
.
بيگانگی يك عالم سنی با نهج‏البلاغه چندان عجيب نيست ، عجيب اينست‏
كه نهج البلاغه در ديار خودش ، در ميان شيعيان علی ، در حوزه‏های علميه‏
شيعه " غريب " و " تنها " است . همچنانكه خود علی غريب و تنها
است . بديهی است كه اگر محتويات كتابی و يا انديشه‏ها و احساسات و
عواطف شخصی با دنيای روحی مردمی سازگار نباشد ، اين كتاب و يا آن شخص‏
عملا تنها و بيگانه می‏ماند هر چند نامشان با هزاران تجليل و تعظيم برده‏
شود .
ما طلاب بايد اعتراف كنيم كه با نهج البلاغه بيگانه‏ايم ، دنيای روحيی‏
كه برای خود ساخته‏ايم دنيای ديگری است غير از دنيای نهج البلاغه .

يادی از استاد

دريغ است در اين مقدمه از آن بزرگمردی كه مرا اولين بار با نهج البلاغه‏
آشنا ساخت و درك محضر