او را همواره يكی از " ذخائر " گرانبهای عمر خودم كه حاضر نيستم با هيچ‏
چيز معاوضه كنم می‏شمارم و شب و روزی نيست كه خاطره‏اش در نظرم مجسم‏
نگردد ، يادی نكنم و نامی نبرم و ذكر خيری ننمايم .
به خود جرات می‏دهم و می‏گويم او به حقيقت يك " عالم ربانی " بود ،
اما چنين جراتی ندارم كه بگويم من " متعلم علی سبيل نجاه " ( 1 ) بودم‏
. يادم هست كه در برخورد با او همواره اين بيت سعدی در ذهنم جان‏
می‏گرفت :
عابد و زاهد و صوفی همه طفلان رهند مرد اگر هست به جز " عالم ربانی‏
" نيست
او هم فقيه بود و هم حكيم و هم اديب و هم طبيب . فقه و فلسفه و
ادبيات عربی و فارسی و طب قديم را كاملا می‏شناخت و در برخی متخصص درجه‏
اول به شمار می‏رفت ، قانون بوعلی را كه اكنون مدرس ندارد او به خوبی‏
تدريس می‏كرد و فضلا در حوزه درسش شركت می‏كردند ، اما هرگز نمی‏شد او را
در بند يك تدريس مقيد ساخت ، قيد و بند به هر شكل با روح او ناسازگار
بود ، يگانه تدريسی كه با علاقه می‏نشست نهج البلاغه بود ، نهج البلاغه به‏
او حال می‏داد و روی بال و پر خود می‏نشاند و در عوالمی كه ما نمی‏توانستيم‏
درست درك كنيم سير می‏داد .
او با نهج البلاغه می‏زيست ، با نهج البلاغه تنفس می‏كرد ، روحش با اين‏
كتاب همدم بودم ، نبضش با اين كتاب می‏زد و قلبش با اين كتاب می‏طپيد
، جمله‏های

پاورقی :

1 - يا كميل ! الناس ثلثه : فعالم ربانی و متعلم علی سبيل نجاه و

همج رعاع » . نهج البلاغه : حكمت . 147