مبادی اولی است كه در استدلالها و استنتاجها به كار میرود ، در اينست كه
چه نوع اصول و مبادئی نقطه اتكاء و پايه استدلال و استنتاج قرار گرفته
باشد ، اينجا است كه تفكرات و استنتاجات متفاوت میگردد .
در مسائل علمی تقريبا طرز تفكرها در هر زمانی ميان آشنايان با روح علمی
زمان يكسان است ، اگر اختلافی هست ميان تفكرات عصرهای مختلف است ولی
در مسائل اجتماعی حتی مردمان همزمان نيز همسان و همشكل نيستند و اين خود
رازی دارد كه اكنون مجال بحث در آن نيست .
بشر در برخورد با مسائل اجتماعی و اخلاقی خواه ناخواه به نوعی ارزيابی
میپردازد . در ارزيابی خود برای آن مسائل درجات و مراتب يعنی ارزشهای
مختلف قائل میشود و بر اساس همين درجه بندیها و طبقه بنديها است كه
نوع اصول و مبادئی كه به كار میبرد با آنچه ديگری ارزيابی میكند متفاوت
میشود و در نتيجه طرز تفكرها مختلف میگردد .
مثلا عفاف ، خصوصا برای زن ، يك مساله اجتماعی است ، آيا همه مردم در
ارزيابی خود درباره اين موضوع يك نوع فكر میكنند ؟ البته نه ، بینهايت
اختلاف است ، برخی از مردم ارزش اين موضوع را به حد صفر رسانده اند .
پس اين موضوع در انديشه و تفكرات آنان هيچ نقش مؤثری ندارد و بعضی
بینهايت ارزش قائلند و با نفی اين ارزش برای حيات و زندگی ارزش
|