درباره ذات حق قرار گرفته اينست كه او هستی مطلق و نامحدود است ، قيد
و حد به هيچ وجه در او راه ندارد ، هيچ مكان و يا زمان و هيچ شيی‏ء از او
خالی نيست ، او با همه چيز هست ولی هيچ چيز با او نيست و چون مطلق و
بی حد است بر همه چيز حتی بر زمان و بر عدد و بر حد و اندازه ( ماهيت )
تقدم دارد ، يعنی زمان و مكان و عدد و حد و اندازه در مرتبه افعال او
است و از فعل و صنع او انتزاع می‏شود ، همه چيز از او است و بازگشت همه‏
چيز به او است ، او در همان حال كه اول الاولين است ، آخرالاخرين است .
اينست آنچه محور بحثهای نهج البلاغه است و در كتب فارابی و بوعلی و
ابن رشد و غزالی و خواجه نصيرالدين طوسی نشانه‏ای از آن نمی‏توان يافت .
همچنانكه استاد علامه متذكر شده‏اند اين بحثهای عميق در " الهيات‏
بالمعنی الاخص " مبتنی بر يك سلسله مسائل ديگر است كه در امور عامه‏
فلسفه به ثبوت رسيده است ( 1 ) و ما در اينجا نمی‏توانيم به ذكر آن‏
مسائل و بيان مبتنی بودن اين بحثها بر آن مسائل بپردازيم .
وقتی كه ما می‏بينيم اولا مسائلی كه در نهج البلاغه مطرح است كه در عصر
سيد رضی ، گرد آورنده نهج البلاغه ، در ميان فلاسفه جهان مطرح نبوده است ،
از قبيل اينكه وحدت ذات واجب از نوع وحدت عددی نيست و عدد در مرتبه‏
متاخر از ذات او است ، و اينكه وجود او مساوی با وحدت است و ديگر
بسيط الحقيقه بودن

پاورقی :
1 - همان كتاب صفحه . 157