و همچنين نتيجه سومی ( فكر بديهی نداريم ، يا علم ثابت غير متغير
نداريم ) خودش به عنوان يك فكر ثابت و غير متغير نتيجه گرفته شده‏
وگرنه قهرا يك علم ثابت غير متغير را مستلزم خواهد بود زيرا در اين‏
صورت همين قضيه ( فكر ثابت نداريم ) با تغير و تبدل خود جای خود را به‏
يك قضيه ثابت و غير متغير بايد بدهد .

پاورقی :
> يكسان ماندن در طبيعت خارجی وجود ندارد و همين طبيعت متغير و
متكامل همه اجزائش در يكديگر مؤثر و با يكديگر مرتبطند .
اين قسمت البته صحيح است و مورد تأييد فلاسفه الهی بوده و هست . اصل‏
اين نظريه تازگی ندارد و به اقرار خود ماديين ، اصل حركت و تغيير را
اولين بار هراكليد ( هر قليطوس ) در قرن ششم قبل از ميلاد ابراز كرد و
اصل تأثير و ارتباط اجزاء طبيعت با يكديگر اولين بار از طرف افلاطون و
ارسطو ابراز شد .
در حدود سه قرن و نيم پيش صدر المتألهين فيلسوف بزرگ اسلامی كه تحول‏
عظيمی در فلسفه به وجود آورد اصل تكامل طبيعت را به طرز بديع و
بی‏سابقه‏ای بيان كرد . وی با موازين فلسفی به اثبات رسانيد كه تمام اجزاء
طبيعت ، اشكال و تنوعات مخصوص حركتند و سكون و يكسان ماندن خلاف‏
مقتضای ذات طبيعت است و از اين جهت حدود ( ماهيات ) همواره متحرك و
برای يك شی در دو لحظه نمی‏توان يك ماهيت ثابت فرض نمود .
دانشمندان اروپا در قرون جديده و مخصوصا در قرن نوزدهم از راه كاوشهای‏
تجربی و تجسسات علمی قوانين مخصوص تكامل را در نباتات و در موجودات‏
زنده به دست آوردند . لا مارك ( Lamarck ) و داروين ( Darwin ) فرضيه‏
تكامل تدريجی موجودات زنده را در تحت قوانين مخصوص بيان كردند .
روی هم رفته تحقيقات فلسفی از يك طرف و تجسسات علمی از طرف ديگر
در باب حركت ، اين نتيجه را درباب كيفيت مطالعه اشياء و كشف حقيقت‏
آنها به دست بشر داد كه اشياء را نبايد ساكن و جامد مطالعه كرد يعنی اگر
تصوری از يك حادثه طبيعی در يك حالت خاص داشته باشيم نبايد اين تصور
را برای هميشه نسبت به آن حادثه كافی بدانيم زيرا آن شی يا آن حادثه‏
طبيعی متدرجا در امتداد زمان تغيير و تكامل پيدا می‏كند و تصور سابق ما
فقط نسبت به حالت سابق آن حادثه طبيعی صحيح است و اما نسبت به هر يك‏
از حالات ديگر ، احتياج به تصورهای جدا جدا >