چرا ؟ پيوند علم با روح بشر بالاتر از اين پيوندهای پست و حقيری است كه
ابتداء تصور میرود .
دانش به هر اندازه كه يقينیتر و شكنندهتر شك و ريب و جهالت باشد و
به هر اندازه كه كلیتر و عمومیتر [ باشد ] و پرده بزرگتری را بالا بزند
اهميت و مطلوبيت بيشتری دارد .
در ميان همه مجهولاتی كه انسان آرزوی دست يافتن به آنها را دارد يك
رشته از مسائل است كه از اين لحاظ در درجه اول اهميت قرار دارد و آنها
همان مسائل مربوط به نظام كلی عالم و جريان عمومی امور جهان و رمز هستی و
راز دهر میباشد .
انسان خواه از عهده برآيد و خواه برنيايد نمیتواند از كاوش و فعاليت
فكری درباره آغاز و انجام جهان ، مبدأ و غايت هستی ، حدوث و قدم ،
وحدت و كثرت ، متناهی و نامتناهی ، علت و معلول ، واجب و ممكن و آنچه
از اين قبيل است خودداری كند ، و همين خواهش فطری است كه " فلسفه "
را برای بشر به وجود آورده است .
فلسفه سراپای هستی را جولانگاه فكر بشر قرار میدهد و عقل و فكر انسان را
بر روی بال و پر خود مینشاند و به سوی عوالمی كه منتهای آرزو و غايت
اشتياق انسان سير در آن عوالم است پرواز میدهد .
تاريخ فلسفه با تاريخ فكر بشر توأم است ، لهذا نمیتوان يك قرن و زمان
معين و يا يك منطقه و مكان معين را به عنوان مبدأ و منشأ اصلی پيدايش
فلسفه در روی زمين معرفی كرد . بشر به حكم خواهش فطری خويش هر وقت و
در هر جا كه مجال و فرصتی برای تفكر پيدا كرده است از اظهارنظر درباره
نظام كلی عالم خودداری نكرده است و تا آنجا كه تاريخ میتواند نشان بدهد
، در بسياری از نقاط جهان مانند مصر و ايران و هند و چين و يونان فلاسفه و
مفكرين بزرگ ظهور كردهاند و مكاتب فلسفی مهمی به وجود آوردهاند و از
دورههايی كه فاصله تاريخی زيادی با ما ندارد و دست تطاول ايام نتوانسته
است تمام آثار آن دورهها را محو كند كم و بيش آثار فلسفی باقی مانده
است .
از آثار دورههای بالنسبه قديم از همه بيشتر و بهتر آثار نهضت عظيم
علمی و
|