حقيقی بودنش بالا رفت .
و همچنين ممكن است در اثر پيشرفت فيزيك يك سلسله خواص ديگری از
فلزات در حين حرارت كشف كنيم و در اثر ترقی رياضيات احكام ديگری راجع‏
به مثلثات به دست آورديم و در اثر پيشرفت فلسفه انواع و اقسام دور و
تسلسل را بشناسيم ، ولی هيچيك از اينها ربطی به تكامل حقيقت به مفهوم‏
فلسفی آن ندارد ، يعنی نه اين است كه آن حقيقت اول كه پيش ما بود رشد
و كمال يافته و به تدريج حقيقت‏تر و صحيح‏تر و صادق‏تر شده و درجه حقيقی‏
بودنش بالا رفته بلكه فقط در اثر كاوشهای علمی ، يك عده حقايق ديگری‏
مربوط به آن موضوع در ذهن ما حاصل شده است .
حالا ببينيم منظور دانشمندان از تكامل علوم يا تكامل حقيقت چيست ؟
دانشمندان هر وقت دم از تكامل حقيقت بزنند مفهوم فلسفی آن منظور
نيست بلكه يكی از دو معنی را در نظر گرفته‏اند :
الف . همين معنا كه در بالا اشاره شد ( توسعه تدريجی معلومات ) .
ترديدی نيست كه علوم رو به توسعه و افزايش است و تحقيقات دانشمندان‏
هر روز فصل جديدی در هر يك از علوم باز می‏كند و يا علم جديدی را در صحنه‏
علوم وارد می‏كند . از روز اول نه هيچيك از علوم و نه فلسفه به اين توسعه‏
كه امروز هست نبوده بلكه به تدريج كه از عمر تمدن بشر گذشته در اثر
كوششهای دانشمندان بر عده مسائل آنها افزوده شده است و بعدا نيز افزوده‏
خواهد شد .
گمان نمی‏رود در تمام جهان يك دانشمند پيدا شود كه منكر اين مطلب باشد
. البته اين نوع از تكامل كه می‏بايستی آن را " توسعه تدريجی " و يا "
تكامل عرضی " ناميد در فلسفه و جميع شعب علوم جاری است و ربطی به‏
تكامل حقيقت به مفهوم فلسفی آن كه ماترياليستها دست‏آويز قرار داده‏اند
ندارد .
ب . علوم تجربی يك نوع تحول و تكامل مخصوص به خود پيدا می‏كند كه‏
می‏توان آن را " تكامل طولی " ناميد ، به اين معنی كه اين علوم فقط روی‏
فرضيه و تئوری كار می‏كنند و به حسب سنخ موضوعات خود نمی‏توانند مانند
رياضيات و فلسفه متكی به اصول برهانی يقينی باشند و چون دليل و گواهی بر
صحت اين فرضيه‏ها جز انطباق با تجارب و نتيجه عملی دادن نيست و انطباق‏
با تجربه و نتيجه عملی دادن دليل بر حقيقی بودن و يقينی بودن نمی‏شود و
جنبه احتمالی آن فرضيه‏ها را از بين نمی‏برد و از طرفی راه ديگری برای به‏
دست آوردن صحت اين فرضيه‏ها در