" من از بعضی اجسام ادراك گرمی می‏كنم و چنين می‏پندارم كه آنها
همان‏گونه گرمی دارند كه من در وجود خود دارم و حال آنكه آنچه را می‏توانم‏
معتقد شوم اين است كه در ذات آتش چيزی هست كه در وجود من ايجاد حس‏
گرمی می‏كند اما از اين احساس نبايد درباره " حقيقت اشياء " عقيده‏
اتخاذ كنم زيرا ادراكات حسی در انسان تنها برای تميز سود و زيان و
تشخيص مصالح وجود است و وسيله دريافت حقايق نيست " .
دكارت از احوال جسم فقط شكل و بعد و حركت را كه به عقيده او اينها
معقول و فطری هستند و از راه حس به دست نيامده‏اند " حقيقی " می‏داند
اما ساير حالات جسم را كه " خواص ثانويه " می‏نامد يك سلسله صور ذهنی‏
می‏داند كه در نتيجه يك سلسله حركات مادی خارجی و ارتباط انسان با خارج‏
و ذهن پديد می‏آيند ، مانند رنگ و طعم و بو و غيره . وی گفته است :
" بعد و حركت را به من بدهيد جهان را می‏سازم " .
مرحوم فروغی می‏گويد :
" دكارت به وجه علمی باز نمود كه محسوسات انسان با واقع مطابق نيست‏
، فقط وسيله ارتباط بدن با عالم جسمانی است و تصويری از عالم برای ما
می‏سازد كه حقيقت ندارد ، حقيقت چيز ديگری است ، مثلا گوش آواز می‏شنود
اما صوت حقيقت ندارد و اگر سامعه واقع را درك می‏كرد فقط حركاتی از هوا
يا اجسام ديگر به ما می‏نمود " .
و نيز می‏گويد :
" دكارت فقط همان مفهومات فطری را اساس علم واقعی می‏داند " .
دكارت می‏گويد :
" تصوراتی كه در ذهن ماست سه قسم است : نخست " فطريات " يعنی‏
صوری كه همراه فكرند يا تحولات فكری يا قاعده تعقل می‏باشند . دوم "
مجعولات " يعنی صوری كه قوه متخيله در ذهن می‏سازد . سوم " خارجيات "
يعنی آنچه به وسيله