هر يك از ما ( چنانكه تجربه و قرائن نشان می‏دهد موجودات زنده ديگر
نيز همين حال را دارند ) شعور به خويشتن ( من ) دارد .

پاورقی :
>
دانشمندان روحی شرقی و غربی دليلهای بسياری برای اثبات تجرد و شخصيت‏
مستقل روح اقامه كرده‏اند و البته بعضی از آنها خالی از خلل هم نيست و
فعلا مجال آن نيست كه همه دليلهايی كه در اين باب آورده شده ذكر شود و
در اطراف آنها بحث و انتقاد شود . در اينجا فقط به ذكر يك برهان ساده‏
از براهينی كه فلاسفه اسلامی به آن خوب توجه كرده‏اند ( اول كسی كه به‏
تفصيل اين برهان را ذكر كرده شيخ الرئيس است ) و احتياجی به مقدمات‏
زياد ندارد و از اصول روان‏شناسی جديد نيز می‏توان آن را تأييد نمود و در
متن اشاره شده است اكتفا می‏شود و آن از راه علم نفس به خودش است (
خودآگاهی ) .
مقدمتا بايد گفته شود كه " خود آگاهی " يعنی اطلاع هر كسی از وجود
خودش ، برای هر كسی بديهی است و هر كس با علم حضوری خود را می‏شناسد .
ماديين نيز اين شعور را ( شعور به خود ) در انسان انكار ندارند . پس در
اينكه هر كسی پيش خود تعقلی از خود دارد و از وجود خود مطلع است و خود
را به عنوان يك موجود مستقل و ممتاز از ساير موجودات می‏شناسد ترديد يا
اختلافی نيست ، هر كسی بالضروره تشخيص می‏دهد كه " من هستم " ، تنها
چيزی كه احتياج به استدلال دارد اين است كه " خود " يا " من " كه‏
وجودش بديهی است حقيقتش چيست و دارای چه خصوصيتی است و آيا ممكن‏
است مادی باشد يا خير ، آيا وجود مستقل دارد يا آنكه عين بدن يا خواص‏
بدنی است ؟
پس اينكه " من هستم " روی حس مخصوص خودآگاهی بديهی است و قابل‏
استدلال نيست ، دانشمندان استدلالات خود را متوجه بيان حقيقت " من " يا
" خود " نموده‏اند نه بيان اصل وجود " من " زيرا وجود من يك امر
بديهی است .
از اينجا واضح می‏شود كه استدلال معروف دكارت از راه فكر و انديشه بر
اينكه " من هستم " كه به عبارت مخصوص ادا می‏شود " من می‏انديشم پس‏
هستم " مخدوش است زيرا هستی هر كسی مانند خود انديشيدن ، بديهی است‏
بلكه بديهی‏تر است زيرا آگاهی از انديشيدن با اضافه به ميم ( می‏انديشم )
فرع بر آگاهی و شعور به خود است .
حالا برگرديم به اصل مطلب و ببينيم آيا " خود " يا " من " كه‏
وجودش بر هر كسی >