پاورقی : > هيچگاه در مسائل مربوط به علوم دخالت نمیكند و نيز اجازه نمیدهد آنها در قلمرو او دخالت نمايند . فلسفه عبارت است از يك سلسله مسائل براساس برهان و قياس عقلی كه از مطلق وجود و احكام و عوارض آن گفتگو میكند . فلسفه از بود و نبود اشياء سخن میگويد و احكام مطلق هستی را مورد دقت قرار میدهد و هيچگاه به احكام و آثاری كه مخصوص يك يا چند موضوع مخصوص است نظر ندارد ، به عكس علوم كه همواره يك يا چند موضوع را مفروض الوجود میگيرند و به جستجوی احكام و آثار آن میپردازند و سنخ بحث علوم متوجه بود و نبود اشياء نيست . برای توضيح بيشتر به ذكر دو مثال میپردازيم : مثلا اگر درباره دايره اين مسأله را در نظر بگيريم كه " محيط هر دايره برابر است با 3 / 14 در قطر آن " مربوط به هندسه است ، زيرا معنای اين جمله اين است كه هر دايره كه وجود خارجی پيدا كند دارای اين خاصيت ( تساوی محيط با 3 / 14 در قطر آن ) است ، پس برای دايره فرض وجود نمودهايم و يك حكم يا خاصيت ( تساوی محيط با 3 / 14 در قطر آن ) برايش ثابت نمودهايم . و اما اگر اين مسأله را در نظر بگيريم كه آيا اصلا در خارج ، دايره وجود دارد يا نه ، بلكه آنچه ما خيال میكنيم دايره است كثير الاضلاع است ، مربوط به فلسفه است زيرا از بود و نبود دايره گفتگو كردهايم نه از خواص و احكام آن . و يا مثلا اگر درباره جسم اين مسأله را طرح كنيم : " هر جسم دارای شكل است " و يا " هر جسم دارای تشعشع است " مربوط به علوم طبيعی است ، و اما اگر بگوييم آيا جسم ( شیء دارای ابعاد سه گانه ) در خارج وجود دارد يا نه و آن چيزی كه ما آن را جسم و دارای سه بعد حس میكنيم در واقع مجموعهای است از ذرات خالی از بعد ؟ " مربوط به فلسفه است .