دارد و نسبتی از قبيل بزرگی و كوچكی و دوری و نزديكی و جهت و حركت به‏
وجود آورده ادراك می‏شود و البته احكامی به شماره تركيباتی كه از مدركات‏
به عمل می‏آيد انجام می‏گيرد : " اين جزء بزرگتر است از آن جزء " و "
اين سوی صورت

پاورقی :
> عقليه قائل بودند ( ارزش يقينی غير قابل تخلف ) برای مسائل و
فرضيه‏های علوم حسی قائل شود پس با تجديد نظرها و كشف خلافها چه كند ؟
برای رهايی از اين بن‏بست ، اين راه به نظرش رسيده كه برای مسائل‏
تجربی و فرضيه‏های علوم طبيعی ارزش يقينی قائل شود و تجديد نظرها و كشف‏
خطاها را از راه " تغيير حقيقت " و " امكان اجتماع صحيح و غلط "
توجيه كند و بگويد حقيقت و خطا ، و صحيح و غلط ، و صدق و كذب با هم‏
منافاتی ندارد ، هم قانون علمی قرن گذشته صحيح و حقيقت بود و هم قانون‏
علمی امروز كه مخالف آن است ، زيرا حقيقت هر روز تغيير می‏كند و لهذا
در قرن گذشته كه می‏گفتند " اتم بسيط است و قابل تجزيه نيست " صحيح‏
بود ، امروز هم كه می‏گويند " اتم بسيط نيست بلكه مركب است از اجزاء
زيادی " نيز صحيح است و هر دو يك حقيقت‏اند كه تغيير كرده و تكامل‏
يافته .
آيا اگر شما بجای طرفداران ماترياليسم ديالكتيك بوديد راه فرار ديگری‏
از اشكال بالا پيدا می‏كرديد ؟
و آيا دانشمندان مادی چاره‏ای داشتند جز آنكه با اين سفسطه ( ببخشيد
تحقيق عميق ! ) خود را خلاص كنند ؟
البته يك سلسله اشتباهات فلسفی ديگر نيز كه دامنگير اين آقايان شده‏
كمك كرده است كه فرضيه " تكامل حقيقت " و فرضيه " امكان اجتماع‏
حقيقت و خطا " را بسازند ، ولی ترديدی نيست كه گرفتاری در اين بن‏بست‏
و پيدا كردن راه فراری برای رهايی از آن ، دخالت زيادی داشته است .
چنانكه از كلمات ماديين هويداست هميشه نتيجه دادن عملی را گواه بر
صحت و ارزش نظری يك فرضيه می‏گيرند ، آنگاه نتيجه می‏گيرند كه چون دو
قانون علمی مخالف ، هر دو در عمل نتيجه مثبت داده‏اند پس هر دو حقيقت‏
بوده‏اند .
ما در مقدمه اين مقاله روشن كرديم كه نتيجه عملی دادن گواه بر صحت و
ارزش نظری يك فرضيه نيست و ضمنا توضيح داديم كه هيچيك از دانشمندان‏
نتيجه عملی را دليل بر ارزش نظری نمی‏گيرند ، در اينجا نيازی به تكرار
نداريم .