مبدل به پديده‏های تازه‏تری يكی پس از ديگری می‏شود و بالاخره فكر كه زاييده‏
مادی دو پديده مادی است يك پديده سومی است كه نه مساوی با اولی ( جزء
مادی

پاورقی :
>
اين گروه به " حقيقت مطلق " قائلند و معتقدند كه واقعيات -
فی‏الجمله - همان‏گونه كه هستند در فكر ما جلوه‏گر می‏شوند بدون آنكه فكر ما
از خود تصرفی بكند و رنگ خاصی به او بدهد ، و چنانكه می‏دانيم منطق قديم‏
كه فلسفه اولی بر آن استوار است و همچنين اصول منطقی كه دكارت تأسيس‏
نموده براساس دريافتن حقايق مطلقه است . البته بين نظر قدما و نظر
دكارت و پيروانش فی‏الجمله اختلاف است ( رجوع شود به مقدمه مقاله 4 ) .
دسته دوم " نسبيون " هستند كه به حقايق نسبی قائلند و بيان عقيده اين‏
دسته در مقاله 4 خواهد آمد . پيروان " ماترياليسم ديالكتيك " عقيده‏
نسبيون را راجع به نسبيت حقايق می‏پذيرند و ما فعلا در اين مقاله تنها نظر
به گفتار پيروان ماترياليسم ديالكتيك داريم .
اين گروه خود را پيرو منطق خاصی كه اصول آن را هگل آلمانی بيان نموده‏
است می‏دانند .
اين گروه می‏گويند : محك انسان برای تشخيص حقيقت ، تجربه و عمل است‏
، يعنی هر علمی اگر گواه عملی داشت صحيح و اگر نه غلط است ، دليل بر
آنكه علوم طبيعی امروز حقيقت دارد اين است كه در كارخانه‏ها عملا
ضروريات زندگی روزانه را توليد می‏كنند ، و از طرف ديگر می‏گويند منشأ
علم تأثراتی است كه اعصاب ما از خارج پيدا می‏كنند ، به وسيله ديدن و
شنيدن و غيره ، لكن سلسله عصبی ما از خود تأثيری بر روی اين تأثرات و
فرآورده‏های حواس می‏نمايد و چون ساختمان اعصاب حيوانی با حيوان ديگر يا
يك فرد انسان با انسان ديگر فرق می‏كند قهرا تأثيرات آنها هم با يكديگر
اختلاف پيدا می‏كند ، پس هر علم و ادراك در عين اينكه حقيقت است بستگی‏
خاصی با نوع ساختمان مادی سلسله عصبی شخصی ادراك كننده دارد و تأثير
خاص مغز ادراك كننده دخيل است ، پس " حقايق " نسبی است يعنی در
عين اينكه حقيقت است با طرز ساختمان مغز هر شخصی و شرايط زمانی و مكانی‏
نيز مربوط است .
دكتر ارانی در صفحه 34 ماترياليسم ديالكتيك می‏گويد : >