پاورقی :
> محسوب می‏شد و جدال عظيمی برپا نموده بود مبحث وجود " كلی " بود
كه آيا كلی ( مثل انسان ) موجود است يا نه ؟ و بر فرض وجود آيا وجودش‏
در ذهن است يا در خارج ؟ و آيا در خارج وجود مستقل دارد يا نه ؟
كسانی را كه برای " كلی " واقعيت مستقل از افراد قائل بودند "
رئاليست " يا " واقعيون " می‏گفتند ، و كسانی كه هيچ نحو وجودی برای‏
" كلی " نه در خارج و نه در ذهن ، قائل نبودند و " كلی " را فقط لفظ
خالی می‏دانستند " نوميناليست " ( nominalist ) يا " اسميون "
می‏گفتند ، دسته سومی نيز بودند كه برای " كلی " وجود ذهنی و وجود خارجی‏
در ضمن افراد قائل بودند و آنها را " ايده آليست " يا " تصوريون "
می‏گفتند .
تذكر اين نكته بی‏فايده نيست : در فلسفه اسكولاستيك دو مسأله از يكديگر
تفكيك نشده بود :
الف . مسأله وجود " كلی " .
ب . مسأله مثل افلاطونی .
اين دو مبحث ، آميخته به هم ذكر می‏شد و البته از خوانندگان محترم‏
كسانی كه به فلسفه اسلامی آشنايی دارند می‏دانند كه در اين فلسفه اين دو
مسأله از يكديگر جداست . مسأله اول در " منطق " و گاهی در " فلسفه "
بيان می‏شد و عموم فلاسفه در آن يك روش قاطعی داشتند و اختلافی در بين‏
نبود . اما مسأله دوم در فلسفه در يك فصل جداگانه مطرح می‏شد و فلاسفه همه‏
يك روش در آن نداشتند ، بعضی نفی می‏كردند و بعضی اثبات . علی ای حال‏
اين مبحث به صورتی كه در قرون وسطی در اروپا مطرح بوده پوچ و بی‏معنا
بوده .
مرحوم فروغی در جلد اول سير حكمت در اروپا پس از آنكه بحث نزاع در
" كليات " را در قرون وسطی نقل می‏كند ، می‏گويد :
" توجه می‏فرماييد كه فحص در كليات يكباره بحثی پوچ و بيهوده نبوده ،
به يك اعتبار نزاع معتقدان و منكران وحدت وجود است " .
ولی از توضيح فوق معلوم شد كه اين نزاع به آن صورت پوچ بوده و ريشه‏
اين نزاع هم در دو مسأله‏ای است كه گفته شد و ربطی به مسأله " وحدت‏
وجود " ندارد .
ب . معنای دوم رئاليسم همان است كه اخيرا در اصطلاحات فلسفی به كار
برده می‏شود ، يعنی اصالت واقعيت خارجی ، و در اين معنی رئاليسم فقط در
مقابل >