روابط عادلانه‏ای بر اساس قوانين بين موجودات امكان پذير بوده ، وجود اين‏
روابط موجب وضع قوانين شده است . حال اگر بگوئيم جز قوانين واقعی و
اوليه كه امروز نهی می‏كنند هيچ امر عادلانه يا ظالمانه ديگر وجود ندارد
مثل اين است كه بگوئيم قبل از ترسيم دائره تمام شعاعهای آن دائره مساوی‏
نيستند " .
هربارت سپنسر می‏گويد " عدالت غير از احساسات با چيزی ديگر آميخته‏
است كه عبارت از حقوق طبيعی افراد بشر است و برای آنكه عدالت وجود
خارجی داشته باشد بايد حقوق و امتيازات طبيعی را رعايت و احترام كنند
" .
حكماء اروپائی كه اين عقيده را داشتند و دارند و فراوانند ، حقوق بشر
كه اعلانها و اعلاميه‏ها برای آن تنظيم شد و موادی بعنوان حقوق بشر تعيين شد
از همين فرضيه حقوق طبيعی سرچشمه گرفت . يعنی فرضيه حقوق طبيعی و فطری‏
بود كه بصورت اعلاميه‏های حقوق بشر ظاهر شد .
و باز چنانكه می‏دانيم آنچه منتسكيو ، سپنسر و غير آنها درباره عدالت‏
گفته‏اند عين آن چيزی است كه متكلمين اسلام درباره حسن و قبح عقلی و اصل‏
عدل گفته‏اند . در ميان علماء اسلامی افرادی بودند كه منكر حقوق ذاتی بوده‏
و عدالت را قراردادی می‏دانسته‏اند .
همچنانكه در ميان اروپائيان نيز اين عقيده وجود داشته است . هوبز
انگليسی منكر عدالت بصورت يك امر واقعی است .

اعلاميه حقوق بشر فلسفه است نه قانون

مضحك اينست كه می‏گويند متن اعلاميه حقوق بشر را مجلسين