و نادانی آنها تأسف میخورم ، اگر تاريخ روابط پدران و فرزندان را بتوان
از نظر حس استخدام و استثمار تفسير كرد روابط تاريخی زنان و شوهران را
نيز میتوان از اين نظر تفسير كرد . درست است كه مرد از زن هميشه
زورمندتر بوده است اما قانون خلقت مرد را از نظر غريزی بشكلی قرار داده
است كه نميتوانسته است نوع ستمهائی كه به غلامان و بردگان و زيردستان و
همسايگان خود روا ميداشته درباره زن روا دارد ، همانطوری كه نمیتوانسته
است آن نوع ستمها را بر فرزندان خود روا دارد .
من منكر ستمهای مردان بر زنان نيستم ، منكر تفسيری هستم كه از اين
ستمها میشود ، مردان بر زنان در طول تاريخ ستمهای فراوانی كردهاند اما
ريشه اين ستمها همان چيزهائی است كه سبب شده بفرزندان خود نيز با كمال
علاقهای كه به آنها و سرنوشت آنها و سعادت آنها داشتهاند ستم كنند ،
همان چيزهائی است كه سبب شده به نفس خود نيز ستم كنند ، يعنی ريشه
جهالت و تعصب و عادت دارد نه ريشه منفعت طلبی ، شايد فرصتی پيش آمد
و در موقع مناسبی بحث مفصلی درباره تفسير تاريخ روابط زن و مرد بنمائيم
.
دو گونگی احساسات مرد و زن نسبت به هم
نه تنها علاقه خانوادگی زن و مرد بيكديگر با علاقه باشياء فرق میكند ،
علاقه خود آنها بيكديگر نيز متشابه نيست ، يعنی نوع علاقه مرد به زن با
نوع علاقه زن به مرد متفاوت است ، با اينكه تجاذب طرفينی است اما
بالعكس اجسام بيجان ، جسم كوچكتر جسم بزرگتر را به سوی خود میكشاند ،
آفرينش مرد را مظهر