خير ، اينهم برای انسان زياد است . محرك و انگيزه اصلی همه حركت‏ها و
فعاليت‏های انسان عوامل جنسی است ، اخلاق و فلسفه و علم و دين و هنر همه‏
تجليات و تظاهرات رقيق شده و تغيير شكل داده عامل جنسی وجود انسان است‏
.
من نمی‏دانم اگر بناست منكر هدف داشتن خلقت باشيم و بايد معتقد باشيم‏
كه طبيعت جريانات خود را كوركورانه طی می‏كند ، اگر يگانه قانون ضامن‏
حيات انواع جاندارها تنازع بقا و انتخاب اصلح و تغييرات كاملا تصادفی‏
است و بقاء و موجوديت انسان مولود تغييرات تصادفی و بی هدف و يك‏
سلسله جنايات چند ميليون سالی است كه اجداد وی نسبت به انواع ديگر روا
داشته تا امروز به اين شكل باقی مانده است ، اگر بناست معتقد باشيم كه‏
انسان خود نمونه‏ای است از ماشينهائی كه اكنون خود بدست خود می‏سازد ،
اگر بنا است اعتقاد به روح و اصالت و بقاء آن خود خواهی و اغراق و
مبالغه درباره خود باشد ، اگر بنا است انگيزه و محرك اصلی بشر در همه‏
كارها امور اقتصادی يا جنسی يا برتری طلبی باشد ، اگر بنا است نيك و بد
بطور كلی مفاهيم نسبی باشند و الهامات فطری و وجدانی سخن ياوه شمرده شود
، اگر انسان جنسا بنده شهوات و ميلهای نفسانی خود باشد و جز در برابر
زور سر تسليم خم نكند ، و اگر . . .
چگونه می‏توانيم از حيثيت و شرافت انسانی و حقوق غير قابل سلب و
شخصيت قابل احترام انسان دم بزنيم و آن را اساس و پايه همه فعاليتهای‏
خود قرار دهيم ؟ !