نميشود ؟ و اگر با سلب علاقه زن نيز حيات خانوادگی پايان می‏يابد پس در
صورتيكه زن از مرد سلب علاقه كند بايد ازدواج را پايان يافته تلقی كنيم و
به زن هم مثل مرد حق طلاق بدهيم .
جواب اينست كه حيات خانوادگی وابسته است به علاقه طرفين نه يك طرف‏
. تنها چيزی كه هست روانشناسی زن و مرد در اين جهت متفاوت است و ما
در مقالات گذشته با استناد به تحقيقات دانشمندان آنرا بيان كرديم .
طبيعت علائق زوجين را به اين صورت قرار داده است كه زن را پاسخ دهنده‏
بمرد قرار داده است . علاقه و محبت اصيل و پايدار زن همانست كه بصورت‏
عكس العمل به علاقه و احترام يك مرد نسبت باو بوجود می‏آيد . از اينرو
علاقه زن به مرد معلول علاقه مرد به زن و وابسته باوست .
طبيعت ، كليد محبت طرفين را در اختيار مرد قرار داده است ، مرد است‏
كه اگر زن را دوست بدارد و نسبت باو وفادار بماند زن نيز او را دوست‏
ميدارد و نسبت باو وفادار ميماند . بطور قطع زن طبعا از مرد وفادارتر
است ، و بی وفائی زن عكس العمل بی وفائی مرد است .
طبيعت كليد فسخ طبيعی ازدواج را بدست مرد داده است ، يعنی اين مرد
است كه با بی علاقگی و بی وفائی خود نسبت به زن او را نيز سرد و بی علاقه‏
ميكند . بر خلاف زن كه بی علاقگی اگر از او شروع شود تأثيری در علاقه مرد
ندارد بلكه احيانا آنرا تيزتر ميكند . از اينرو بيعلاقگی مرد منجر به بی‏
علاقگی طرفين ميشود ، ولی بی علاقگی زن منجر به بی علاقگی طرفين نميشود .
سردی و خاموشی علاقه مرد ، مرگ ازدواج و پايان حيات خانوادگی است ، اما
سردی و خاموشی علاقه زن به مرد آنرا بصورت مريضی نيمه جان در می‏آورد كه‏
اميد بهبود و شفا دارد . در صورتی كه