پس ظلم چيست ؟ مگر شما نميگوئيد اسلام با ظلم بهر شكل و بهر صورت
مخالف است و قوانين اسلامی بر اساس عدل و حق تنظيم شده است ؟ اگر اين
كار ظلم است و قوانين اسلامی نيز بر اساس حق و عدالت تنظيم شده است
پس بگوئيد ببينيم اسلام برای جلوگيری از اينگونه ظلمها چه تدبيری
انديشيده است ؟
در ظلم بودن اينگونه كارها بحثی نيست و بعدا خواهيم گفت اسلام برای
اين جريانها تدابيری انديشيده و بحال خود نگذاشته است ، اما يك مطلب
ديگر هست كه نميتوان و از آن غافل بود و آن اينستكه راه جلوگيری از اين
ظلم و ستمها چيست ؟ آيا آن چيزی كه سبب شده اينگونه ظلمها صورت بگيرد
تنها قانون طلاق است و تنها با تغيير دادن قانون ميتوان جلو آنرا گرفت ؟
يا ريشه اين ظلمها را در جای ديگر بايد جست و جو كرد و تغيير قانون نيز
نميتواند جلو آنها را بگيرد ؟
فرقی كه ميان نظر اسلام و برخی نظريات ديگر در حل مشكلات اجتماعی هست
اينست كه بعضی تصور ميكنند همه مشكلات را با وضع و تغيير قانون میتوان
حل كرد . اسلام باين نكته توجه دارد كه قانون فقط در دائره روابط خشك و
قراردادی افراد بشر ميتواند مؤثر باشد . اما آنجا كه پای روابط عاطفی و
قلبی در ميان است تنها از قانون كار ساخته نيست ، از علل و عوامل ديگر
و از تدبير ديگر نيز بايد استفاده كرد .
ما ثابت خواهيم كرد كه اسلام در اين مسائل در حدودی كه قانون ميتوانسته
مؤثر باشد از قانون استفاده كرده است و از اينجهت كوتاهی نكرده است .
|