خانه مردی زندگی ميكند و چون ميان او و خودش دوگانگی قائل نيست و آن
خانه را خانه خود و لانه خود ميداند منتهای خدمت و مجاهدت را برای سر و
سامان دادن به آن خانه بكار ميبرد . غالبا زنها ( به استثنای زنان باصطلاح
طبقات متجدد شهری " كار خدمت و زحمت و صرفهجوئی در خوراك و لباس و
هزينه خانه را بجائی ميرسانند كه خود مردان را ناراضی ميكنند ، از آوردن
خدمتكار بخاطر اينكه در هزينه زندگی صرفهجوئی شود مضايقه مينمايند . نيرو
و جوانی و سلامت خود را فدای خانه ولانه و آشيانه و در واقع فدای شوهر
ميكنند . اكنون فرض كنيد شوهر چنين زنی پس از سالها زندگی مشترك ،
هوس زن نو و طلاق همسر كهنه بسرش ميزند و ميخواهد زن نو را به لانه و
آشيانه زن اول كه به قيمت عمر و جوانی و سلامت و آرزوهای بر باد رفته او
تمام شده بياورد . ميخواهد با محصول دسترنج زن اول با زن ديگر عياشی و
هوسرانی كند ، تكليف اين كار چيست ؟
اينجا ديگر تنها مسئله بهم خوردن كانون خانوادگی و گسيخته شدن رابطه
زوجيت مطرح نيست كه گفته شود ناجوانمردی شوهر مرگ ازدواج است و تحميل
زن بمرد ناجوانمرد دون شأن و مقام طبيعی زن است .
مسئله ديگری مطرح است : مسئله آواره و بی آشيانه شدن ، مسئله تحويل
دادن آشيانه خود ساخته را برقيب ، مسئله هدر رفتن رنجها و كارها و
زحمتها و خدمتها مطرح است .
شوهر و كانون خانوادگی و خاموش شدن شعله حيات خانوادگی به جهنم ، هر
انسانی لانه و آشيانهای میخواهد و به لانه و آشيانهای كه به دست خود برای
|