و تسليم می‏شود . در ميان اين رهبری البته سيد جمال ، مدرس ، و . . .
خمينی و و طالقانی و . . . به وجود آمدند اما اينها را نيز پيش از آنكه‏
دشمنی از پا در آورد ، همين رهبری سنتی عاجز كرده و می‏كند . اينها
دوستانند و بايد بدانها ياری رساند و از آنها ياری گرفت " .
قطعا اين دوست عزيز ناديده اجازه خواهد داد نقدی علمی از گفتار ايشان‏
بشود ، و ما نيز به نوبه خود آماده‏ايم كه اگر ضعفی در گفتار ما مشاهده‏
كردند تذكر دهند . از تذكرات ايشان خوشوقت خواهيم شد .
اولا گويا دوست عزيز ما پنداشته است كه لازمه حركت و جنبش اينست كه‏
هيچ ثباتی در كار نباشد . ايشان توجه نفرموده‏اند كه اگر حركت باشد و
هيچگونه ثباتی نباشد هرج و مرج است نه تكامل . قرآن كه هدايت و حركت و
تكامل را تعليم می‏دهد ، صراط مستقيم را هم تعليم می‏دهد . انسان در صراط
مستقيم حالت پويائی دارد ، اما خود صراط مستقيم چطور ؟ آيا صراط مستقيم‏
هم پويا است و آيا راه هم در راه است و آيا آنكه پاسدار صراط مستقيم‏
است و مراقب پويندگان است كه از صراط مستقيم منحرف نشوند ، عامل‏
تبديل حركت به بنياد است ؟ آيا برای رهبری سنتی گناه است كه پاسدار
فرهنگی است كه آن فرهنگ ، فرهنگ تكامل و حركت بر صراط مستقيم است ؟
. چه خوب می‏گويد اقبال : " نبايد فراموش كنيم كه زندگی ، تغيير محض و
ساده نيست ، در درون خود عناصر بقا و دوام نيز دارد " و هم او می‏گويد :
" اسلام وفاداری نسبت به خدا را خواستار است نه وفاداری نسبت به‏
حكومت استبدادی را ، و چون خدا بنيان روحانی