اصلاح باشد مبلغ وهابيگری بود ، اظهار نظرهای مغرضانه‏اش خصوصا در مورد
شيعه نشان می‏دهد كه شايستگی اصلاح طلبی نداشته است . اولين شرط اصلاح طلبی‏
فارغ بودن از تعصبات افراطی نسبت به فرقه خاص ، عليه فرقه ديگر است‏
كه رشيد رضا فاقد آن بود . ای كاش رشيد رضا می‏توانست به اندازه استادش‏
محمد عبده خود را از تعصبات جاهلانه تخليه كند .
چرا پس از سه قهرمان فوق‏الذكر ، ديگر در جهان عرب شخصيتی كه قهرمان‏
شمرده شود ظهور نكرد ؟ چرا اينهمه مدعيان اصلاحی كه در كشورهای فوق‏الذكر
ظهور كردند كار درستی از پيش نبردند از قبيل عبدالحميد بن باديس جزايری‏
و طاهر الزهراوی جزايری سوری ، و عبدالقادر مغربی و جمال‏الدين كاظمی سوری‏
و محمد بشير ابراهيمی و غير اينها ؟ و اساسا چرا نهضت اصلاح طلبی اسلامی‏
در كشورهای اسلامی از جاذبه افتاد ؟ چرا نهضتهای قومی و عربی از قبيل بعث‏
و ناصريسم و يا نهضتهای سوسياليستی و ماركسيستی جاذبه بيشتری در ميان‏
جوانان عرب پيدا كرد ؟
ممكن است هر كسی دليلی بياورد و به علت خاصی استناد كند . اين بنده‏
معتقد است عامل عمده‏ای كه سبب شد نهضت اسلامی كه از سيد جمال شروع شد ،
از جلوه و رونق بيفتد ، گرايش شديد مدعيان اصلاح بعد از سيد جمال و عبده‏
به سوی وهابيگری و گرفتار شدن آنها در دائره تنگ انديشه های محدود اين‏
مسلك است . اينها اين نهضت را به نوع " سلفی‏گری " تبديل كردند و
پيروی از سنت سلف را تا حد پيروی از ابن تيميه حنبلی تنزل دادند و در
حقيقت بازگشت به اسلام نخستين را به صورت بازگشت