اجتماعی بايد پشتوانه‏ای از نهضت فكری و فرهنگی داشته باشد و اگر نه در
دام جريانهائی قرار می‏گيرد كه از سرمايه‏ای فرهنگی برخوردارند و جذب آنها
می‏شود و تغيير مسير می‏دهد ، چنانكه ديديم گروهی از سرمايه فرهنگی اسلامی‏
بی بهره بودند چگونه مگس وار در تار عنكبوت ديگران گرفتار آمدند . و از
طرف ديگر هر نهضت فرهنگی اسلامی كه بخواهد پشتوانه نهضت اجتماعی ما
واقع شود بايد از متن فرهنگ كهن ما نشأت يابد و تغذيه گردد ، نه از
فرهنگهای ديگر . اينكه ما از فرهنگهای ديگر ، مثلا فرهنگ ماركسيستی يا
اگزيستانسياليستی و امثال اينها قسمتهائی التقاط كنيم و روكشی از اسلام بر
روی آنها بكشيم برای اينكه نهضت ما را در مسير اسلامی هدايت كند كافی‏
نيست . ما بايد فلسفه اخلاق ، فلسفه تاريخ ، فلسفه سياسی ، فلسفه اقتصادی‏
، فلسفه دين ، فلسفه الهی خود اسلام را كه از متن تعليمات اسلام الهام‏
بگيرد ، تدوين كنيم و در اختيار افراد خودمان قرار دهيم .
و برای اينكه تكليف رهبری را روشن كرده باشيم گفتم امروز هم ما به‏
خواجه نصيرالدين ها ، بوعلی سيناها ، ملاصدراها ، شيخ انصاری ها ، شيخ‏
بهائی‏ها ، محقق حلی‏ها و علامه حلی‏ها احتياج داريم اما خواجه نصيرالدين قرن‏
چهاردهم نه خواجه نصيرالدين قرن هفتم ، بوعلی قرن چهاردهم نه بوعلی قرن‏
چهارم ، شيخ انصاری قرن چهاردهم نه شيخ انصاری قرن سيزدهم . يعنی همان‏
خواجه نصير و همان بوعلی و همان شيخ انصاری با همه آن مزايای فرهنگی به‏
علاوه اينكه بايد به اين قرن تعلق داشته باشد و درد اين قرن و نياز اين‏
قرن را احساس نمايد .