اصطلاح میگويند امور اعتباری بشری است ، يعنی اينها يك چيزهايی است كه
فقط در زندگی بشر صادق است ، در غير آن صادق نيست . اين يك سبك است
كه اساسش [ اين است ] : چون اين كار نيك است بايد باشد ، چون اين كار
بد است نبايد باشد . اين يك سبك فكر است . ما اينطور نخواستيم استدلال
كنيم كه پيغمبران اگر باشند وجودشان مفيد است ، چون اگر ما فرض میكنيم
وجودشان مفيد است میگوييم هر چيزی هم كه مفيد است خوب است ، پس بايد
خدا اين كار را كرده باشد .
سبك فلسفی
يك سبك استدلال ديگری هست كه آن - به تعبيری كه ما عرض كرديم -
مسأله احتياج [ است ] كه اين خودش يك قانونی است ، قانون طبيعی هم
هست :
هر چه روييد از پی محتاج رست
|
تا بيابد طالبی چيزی كه جست
|
مسأله احتياج اين است كه اگر يك موجودی در جريان طبيعی خودش ، در
حيات خودش ، در مسير خودش ، به چيزی نيازمند باشد و پيدايش آن چيز هم
برای او امكان داشته باشد ( اين شرط دوم آن است ، چون ممكن است نيازی
داشته باشد ولی ناممكن باشد ) ، شيئی به چيزی محتاج باشد و قابليت اينكه
آن چيز به او داده شود وجود داشته باشد ، آنوقت اگر داده نشود معنايش
اين است كه قابليت هست و فاعليت وجود ندارد ، و از نظر فلاسفه هر چه
در جهان واقع نمیشود به علت عدم امكان و عدم قابليت است و هر چيزی كه
امكان و قابليت داشته باشد او وجود پيدا میكند . آنها در مسأله انبياء و
نبوت ، اول وارد اين بحث شدند كه نبوت ممكن است - روی حسابهايی كه در
خود حقيقت وحی بحث میكنيم ، يعنی اينكه يك انسان اتصال با جهان ديگر
داشته باشد ، اول اين را فرض كردند و روی حسابهای خودشان ثابت كردند كه
اين يك امر ممكنی است و ناممكن نيست - آنوقت در مرحله بعد آمدهاند
گفتهاند كه بشريت به نبوت نيازمند است ، يعنی نبوت برای زندگی بشر
يك خير و يك سعادت و يك كمال است . به كمك اين دو اصل ، يكی امكان
اصل نبوت به معنی اينكه بشری اتصال داشته باشد با جهان ديگر و از آنجا
الهاماتی و القائاتی به او بشود ، و ديگر اينكه با نبودن آنها در زندگی
بشر خلای وجود پيدا میكند كه منجر به اختلال كلی زندگی بشر