ريشه قرآنی بيان حكمای اسلام
حالا ما به اين بيان خيلی كار نداريم ، ما میخواهيم ببينيم اصلا خود قرآن هم از اين راه رفته است يا نه ، اين يك راهی است كه ساخته و پرداخته متكلمين و حكمای اسلامی است ؟ اگر يك راهی صرفا ساخته و پرداخته حكما و متكلمين باشد ضرورتی ندارد كه ما حساسيتی داشته باشيم ، حرفی است كه بشرهايی گفتهاند ، اشتباه كردهاند يا نكردهاند ، ولی اگر يك استدلالی در خود قرآن هم باشد ما بالاخره بايد رويش فكر كنيم ببينيم قرآن روی چه مبنا و اساسی اين را گفته است . ما در قرآن به آياتی برمیخوريم كه میبينيم اين اصل را تأييد میكند . مثلا در سوره انعام آيه 91 در مقام انتقاد منكرين نبوت و وحی اينجور میگويد : « و ما قدروا الله حق قدره اذ قالوا ما انزل الله علی بشر من شیء » . بعد هم میفرمايد : « قل من انزل الكتاب الذی جاء به موسی نورا و هدی للناس ». اينجا دو نوع استدلال است : اول میفرمايد كه " نشناختهاند خدا را آنچنانكه بايد بشناسند كسانی كه میگويند خدا بر بشری وحی نكرده است " . پس اين میخواهد بگويد كه " اگر كسی توحيدش درست باشد ، اگر كسی خدا را بشناسد و خدا را خدا شناخته باشد چنين حرفی نمیزند كه خدايی باشد در جهان و خدا خدا