می‏بيند كه از تركيب يك چيزی كه می‏داند با تركيب چيز ديگری كه می‏داند ،
رسيد به چيزی كه تا حالا نمی‏دانست . منطق صورت كه منطق ارسطوست فقط
دنبال اين است كه ما صورت را چگونه بدهيم يعنی وقتی می‏خواهيم اين مواد
را با يكديگر تركيب كنيم فرمود آن چگونه است ؟ كداميك را بايد مقدم‏
قرار بدهيم و كداميك را مؤخر ، كداميك بايد موجبه باشد و كداميك سالبه‏
، كدام بايد كلی باشد و كدام جزئی ، اگر يكی موجبه بود و ديگر سالبه‏
نتيجه غلط است . فرمول صوری قضيه را می‏دهد ، درست مثل يك مهندس كه‏
فقط نقشه را می‏دهد می‏گويد اگر می‏خواهيد اين ساختمان را بسازيد اين طور
بايد بالا ببريد . اين را می‏گويند منطق صورت .
ولی منطق ارسطو منطق صورت است و بس ، در جهت اين فن خودش كه منطق‏
صورت است آن ايرادهايی كه بعضی اشخاص خواسته‏اند بگيرند نتوانسته‏اند
بگيرند ، كه امروز هم مورد قبول است كه منطق ارسطو در جهت صورت ، منطق‏
صحيحی است . ولی اين برای بشر كافی نيست ، برای اينكه خطايی كه ذهن‏
می‏كند از دو راه است : گاهی از اين راه است كه افكار را با يكديگر غلط
تركيب می‏كند ، و گاهی از اين راه است كه آن ماده‏ای كه برای تركيب كردن‏
آورده غلط است . اگر يك ساختمان خراب باشد دو جور ممكن است باشد :
يك وقت از اين راه است كه حسابهای مهندس غلط بوده ، مثلا محاسبه فشاری‏
كه بر ستون وارد می‏شود درست نبوده ، فواصل را درست معين نكرده است .
موادی كه در اختيارش قرار داده‏اند درست بوده ، وقتی نگاه می‏كنند
می‏بينند آهنش درست ، سيمانش خوب ، آجر و آهكش ، لوازم همه درست‏
است ولی او نتوانسته اينها را خوب جور بكند . نتيجه اين است كه اين‏
بنا نشست كرده . ولی يك وقت هست كه مهندس ، بسيار صحيح پيش بينی‏
می‏كند ، اصول مهندسی‏اش خيلی خوب است ولی تقلبی در مواد و مصالح است .
سيمانش خراب بوده ، گچش مرده بوده ، آهنش زنگ زده بوده ، بازهم‏
نتيجه اين است كه ساختمان خراب می‏شود .
رسيده‏اند به اينكه فكر بشر كه غلط می‏كند و اشتباه می‏رود از دو راه است‏
: يا از اين راه است كه نظمش غلط است . اين همان است كه ارسطو و بعد
ارسطوئيان خيلی روی آن فعاليت كرده‏اند ، كه نظم [ فكر ] يعنی مهندسی فكر
چگونه بايد باشد . منطق صورت منطق مهندسی فكر است . ولی ارسطو و
ارسطوئيين دنبال اين مطلب نرفته‏اند كه اگر ما تنها مهندسی فكر را درست‏
كنيم كافی نيست ، مواد فكر ما بايد درست باشد