بعد آن قانون عوض میشود مثل قوانينی كه بشر وضع میكند ، مانند قوانين
حقوقی . بنده میخواستم عرض كنم كه اصل قوانين طبيعی هيچ وقت تغيير
نمیكند ، آن استنباط و بيانی كه بشر از آن قوانين میكند آنهاست كه تغيير
میكند ، درك ماست كه تغيير میكند و ما هم تكامل پيدا میكنيم و مرتبا
چيزهای جديدی بايد درك كنيم . من باب مثال قانون جاذبه قانونی است كه
نيوتن كشف كرد كه در عالم جاذبهای بين اشياء و اجزاء عالم وجود دارد ،
تا حدود چهار قرن اين قانون حاكم بود يعنی هيچگونه رد و نقضی بر اين
قانون كسی نمیتوانست پيدا كند ولی به تدريج از اواخر قرن نوزدهم و اوايل
قرن بيستم مواردی در عالم پيدا شد كه ديدند اين قانون كافی نيست ، بيان
اين قانون كافی نيست برای اينكه آن موارد را هم توجيه كند . اين بود كه
به دنبال اين رفتند كه يك بيان ديگری از قانون جاذبه پيدا كنند كه اين
مواردی كه حالا تناقض پيدا كرده و نمیشود توجيه كرد ، اينها را هم توجيه
كند و در بر بگيرد و اين بود كه قوانين ديگری پيدا شد . مثلا قانون جاذبه
عمومی اينشتين يك حالت كلی است از قانون جاذبه نيوتنی ، چنانكه قانون
جاذبه اينشتينی را با فرمولی بيان میكنند كه وقتی فواصل اجزاء به قدر
كافی زياد میشود درست همان حالت قانون نيوتنی صادق است و وقتی فواصل
خيلی كم میشود قانون نيوتنی اصلا برعكس میشود . پسمیبينيم كه يك حقيقت
و واقعيتی در عالم هست ، در زمان نيوتن آنجور از آن درك كردهاند و مدتی
هم آن درك برای همه افراد بشر كافی بود و قبول داشتند و نمیتوانستند
نقضش بكنند ، بعد از مدتی ، كشفيات يا شواهد تازه نشان داد كه آن بيان
كافی نيست ، بيان را تغيير دادند . حالا زمان باز پيش میرود چنانكه خود
اينشتين هم در ابتدای كارش نظريه نسبيت عمومی او به اينجا رسيد كه در
عالم دو ميدان هست ، يكی ميدان جاذبه و يكی ميدان الكترو مغناطيس ، ولی
بعدها خودش به اين فكر رسيده بود حالا آن يك بحث جدايی است كه از كجا
به اين فكر رسيده كه نمیشود دو چيز در عالم باشد ، عالم يك وحدتی دارد و
قانون واحدی آن را اداره میكند . اين است كه در شرح حالش میگويند سی
سال آخر عمرش تمام وقتش را روی اين كار میكرد كه بين اين دو قانون هم
يك تلفيقی بدهد يعنی بگويد يك قانون هست ، يك ميدان هست ، يك جاذبه
هست در عالم كه الكترو مغناطيس يك حالتش هست ، مثلا جاذبه مادی هم
يك حالت ديگرش است كه اين را بالاخره تمام نكرد و دنبال كارش را
ديگران گرفتند . منظور بنده اين است كه پس قانونی در طبيعت هست ولی
درك ماست كه فرق میكند ، و اگر اين را ما قبول كنيم آنوقت قبول كردن
معجزه هم برای ما آسانتر است برای اينكه معجزاتی كه پيامبران میكنند طبق
قوانين واقعی طبيعت انجام میشود .
|