می‏آورد ، قطعا چنين است كه اگر وحی باشد معجزه هم هست يعنی آن كسی كه‏
اتصال پيدا می‏كند با آن جهان و مطلب را از آنجا می‏گيرد ، قدرت و قوه را
هم از آنجا می‏گيرد . تعبير قرآن اين است : " « علمه شديد القوی »" .
اصل تعبير اين است : " « و النجم اذا هوی 0 ما ضل صاحبكم و ما غوی 0 و
ما ينطق عن الهوی »" آنچه می‏گويد از ميل خود نمی‏گويد " « ان هو الا وحی‏
يوحی »" آنچه می‏گويد جز وحيی كه از خارج به او ايجاء و القاء می‏شود
نيست " « علمه شديد القوی »" ( 1 ) آموزانيده است به او موجودی كه‏
از نظر نيرو خيلی شديد و قوی است . با اينكه به ظاهر انسان می‏گويد كه‏
مثلا بايد اين جور می‏گفت : " علمه كثير العلم " چون بحث در تعليم است‏
، تعليم داده است به او يك موجودی كه علم و احاطه او خيلی زياد است .
ولی او را با اين صفت ياد كرده است : " « علمه شديد القوی »" .
البته ندارد كه مقصود از " شديد القوی " خداست يا فرشته ، ولی اين‏
تعبير را قرآن درباره خدا به كار نمی‏برد ، كأنه برای خدا كوچك است ، و
در روايات هم توضيح شده به همان فرشته‏ای كه وحی به وسيله او نازل می‏شود
. يك آيه ديگر در سوره تكوير هم صراحت دارد به اينكه همان فرشته وحی را
ذكر می‏كند : " « ذی قوه عند ذی العرش مكين 0 مطاع ثم امين »" ( 2 )
آن كه امين و وسيله وحی است صاحب قدرت است درنزد پروردگار .
بنابراين اگر ما اين مطلب را پذيرفتيم كه امور روحی خودشان قوه و
قدرت هستند و در افراد عادی لااقل اثر اين قوه‏ها و قدرتها روی بدن خودشان‏
ظهور می‏كند و حتی - آنطور كه ما از بعضی كتابها نقل كرديم - همين انسان‏
عادی به حدی می‏رسد كه از غير طريق عادی چشمش دور را می‏بيند و گوشش از
دور می‏شنود ، و بعد قبول كرديم كه جهان ديگری هست كه آن جهان جهان قدرت‏
و جهان ملكوت است ( لااقل نمی‏توانيم نفی كنيم ، ما می‏خواهيم لااقل نفی‏
استبعاد از معجزات كرده باشيم ) ، چه مانعی دارد كه يك روحی قدرت‏
خارق‏العاده‏ای را از يك چنين مبادی‏ای كسب كند و بعد با اراده خودش‏
هرگونه كه بخواهد در مواد اين عالم تصرف كند . آن وقت همه دنيا يا لااقل‏
قسمتی از دنيا حكم بدن خود او را پيدا می‏كند . همين‏طور كه در بدن خودش‏
تصرف می‏كند در اين بدن عالم همه تصرف می‏كند ، حالا يا مستقيما و يا به‏
وسيله قوه‏هايی كه مستقيما در عالم تصرف دارند . ولی به هر حال اين‏
قوه‏هاو قدرتها از نظر

پاورقی :
. 1 نجم / 1 - . 5
. 2 تكوير / 20 و . 21