سوی جلو هم كشيده میشوند ، يك جاذبهای هم در جلو دارند كه راه خودشان را
به واسطه آن جاذبهای كه از جلو آنها را میكشد به سوی كمال آينده خودشان
میپيمايند . در مبحث " تكامل " هم اگر يادتان باشد بحث كرديم - و يك
تعبيری آقای دكتر سحابی داشتند : " تكامل هدايت شده " - كه علمای
امروز هم رسيدهاند به اينجا كه برخلاف آنچه كه داروين و بسياری اشخاص
ديگر میپنداشتند كه تكامل يعنی جمع شدن شرايط [ مادی ] ، اين امر كافی
نيست برای اينكه جاندارها به اين تكاملی كه پيدا كردهاند برسند ، در عين
حال يك هدايتی هم هست ، يك كشيدنی هم هست كه اينها را از اين مسيرها
دارد عبور میدهد ، يعنی مجموع آن شرايط مادی كافی نيست كه [ جاندار ] به
آنجا برسد ، باز در ميان اين مجموع علل و شرايط ، دارد رهبری و هدايت
میشود .
بنابراين وقتی كه قرآن مسأله هدايت را به صورت يك اصل كلی به ما
تلقين و القاء میكند و میگويد هيچ چيزی خالی از هدايت نيست ، پس اگر
نياز به يك هدايتی و نيز امكانش - به قول بوعلی - ثابت شد ( بوعلی
میگويد صرف اينكه بگوييد ما به چنين چيزی نياز داريم پس بايد باشد ،
كافی نيست ، بايد ببينيم امكانش هم در كار هست يا نه . وقتی امر محال
شد كه ديگر پيدا نمیشود ) ، اگر ما نياز بشر به هدايت نبوت و امكان
وجود چنين هدايتی را - يعنی امكان اينكه بشر بتواند وحی را از خدا تلقی
بكند - ثابت كرديم ، از ناحيه خداوند قصور و نقص و منع و بخلی در كار
نيست ، قطعا چنين چيزی وجود دارد .
اين ، سبك استدلال بر نبوت عامه است ، ولی از اينكه البته نمیشود
استدلال كرد كه موسی پيغمبر بوده ، عيسی پيغمبر بوده ، ابراهيم پيغمبر
بوده ، حضرت رسول پيغمبر بودهاند ، چون اين استدلال يك " كلی " است و
به فرض اينكه تمام باشد فقط نشان میدهند كه در ميان افراد نوع بشر وحيی
وجود دارد اما آنها [ كه وحی را تلقی میكنند ] چه كسانی هستند ، آن را
ديگر بايد از راه آثار خصوصی و به قول خود قرآن از آيات و بينات هر
پيغمبری جداگانه به دست آورد .
|