همين است كه از خارج می‏گيرد ) . مثلا يك الهاماتی گاهی به افراد می‏شود
بدون اينكه خود فرد هم علتش را بفهمد . بديهی است كه اين الهامات هست‏
. انسان همين قدر می‏بيند كه يكدفعه در دلش چيزی القاء شد ( 1 ) ، احساس‏
می‏كند يك چيزی را درك كرد بدون اينكه بفهمد كه آن چيست . اين خودش‏
يك نوع القاء است ، يك نوع الهام است .
تعجب است ، يك مردی كه شايد در حرفهای خودش اغلب مادی حرف می‏زند
( گو اينكه او از يك نظر يك آدم پراكنده گوست ، اسمش را نمی‏خواهيم‏
ببرم ) می‏گفت كه من در پاريس تحصيل می‏كردم و يك زن خارجی هم آن وقت‏
گرفته بودم . روزی با زنم قرار گذاشته بوديم كه ساعت مثلا چهار و نيم بعد
از ظهر برويم سينما و محل قرارمان هم ايستگاه مترو بود ، جايی كه از
پله‏ها بايد می‏رفتيم پايين . می‏گفت من چند دقيقه قبل از او رسيدم ، از
پله‏ها كه رفتم پايين ، يكمرتبه مثل اينكه مغزم در يك لحظه‏ای روشن شد ،
تهران را ديدم ، خانه برادرم را ديدم ، ديدم جنازه پدرم را از خانه‏
برادرم دارند می‏آورند بيرون ، و مردم را ديدم كه داشتند تشييع جنازه‏
می‏كردند . يك حالت ضعفی در من پيدا شد . رنگ در صورتم نماند ، بی حال‏
شدم . بعد زنم آمد گفت چطوری ؟ چرا رنگت پريده ؟ گفتم چيزی نيست ،
جواب او را دادم . بعد ديگر نامه پدرم نيامد . به پدرم خيلی علاقه‏مند
بودم ، او هم به من خيلی علاقه‏مند بود . بعد از آن ديدم كه برادرم نامه‏
می‏نويسد . نمی‏خواستند كه من ناراحت بشوم . تا اينكه من اصرار كردم كه‏
بنويسيد كيفيت چه بوده است ؟ معلوم شد اتفاقا همين جور هم بوده ، پدرم‏
در همان لحظه و همان ساعت ( گفت يادداشت كردم ) در خانه برادرم مرده‏
بود و [ آن حالت من ] در همان لحظه‏ای بوده كه جنازه‏اش را می‏آورده‏اند
بيرون .
اين را من از خود آن آدم شنيدم . اگر دروغ هم گفته من از خودش شنيدم .
ولی در وحی حالت استشعار هست يعنی آن كسی كه به او وحی می‏شود می‏فهمد
كه دارد از آنجا تلقی می‏كند و حتی در قرآن اينطور وارد شده كه پيغمبر
اكرم از ترس اينكه آنچه می‏گيرد فراموش كند ، از اين طرف هنوز جمله‏هايی‏
كه می‏گرفت تمام نشده بود از سر می‏گرفت تكرار می‏كرد ، آيه نازل شد كه :
" « و لا تعجل بالقرآن من قبل »

پاورقی :
. 1 سؤال : فرق وحی با الهام چيست ؟
استاد : می‏گويند فرق لغوی‏اش [ اين است كه ] الهام در همين جور موارد
اطلاق می‏شود كه انسان مستشعر به مبدئش نيست .