پيغمبر ، مركزی را برای آنها قرار داده بود و خودش رسيدگی می‏كرد . يك‏
روز بين الطلوعين پيغمبر اكرم بعد از نماز صبح می‏روند سراغ اينها
نوشته‏اند در حالی كه هوا تاريك روشن بود . چشمش به يكی از اينها به نام‏
حارثه ( به نقل از كافی ) می‏افتد می‏بيند به اصطلاح تلوتلو می‏خورد (
نوشته‏اند : " يخفض و يهوی " . وقتی درست دقت كرد ديد چشمهايش در
كاسه سرش فرو رفته است و حالی مثل آدم غير عادی دارد . به او فرمود :
" « كيف اصبحت يا حارثه » " ( يا : " يا زيد " آنهايی كه گفته‏اند
اسمش زيد بوده است ) حالت چطور است ؟ گفت : " « اصبحت موقنا » "
يعنی صبح كردم در حالی كه اهل يقين هستم . فرمود : " « ما علامه يقينك »
" علامت يقينت چيست ، چه نشانه‏ای از اين يقين در وجود تو هست ؟ گفت‏
: " « ان يقينی اسهر ليلی و اظمأ هواجری » " يقين من اثرش اين است كه‏
شب خواب را از من گرفته است و روزها مرا گرسنه وادار كرده است ، يعنی‏
شب‏زنده دارم و روز روزه‏دار . فرمود : اين مقدار كافی نيست ، بيشتر بگو
، چه نشانه‏های ديگری داری ؟ گفت يا رسول الله من الان كه اينجا هستم‏
آنچنان در حال يقين هستم كه گويا نغمه‏های بهشت و ضجه‏های جهنم را با گوش‏
خود می‏شنوم و با چشم خود می‏بينم . بعد گفت : يا رسول‏الله ! اگر اجازه‏
بدهيد من الان اصحاب شما را معرفی كنم كه كی بهشتی است و كی جهنمی ، كه‏
فرمود : سكوت كن :
گفت پيغمبر صباحی زيد را
كيف اصبحت ای رفيق با وفا
گفت عبدا موقنا باز اوش گفت
كو نشان از باغ ايمان گر شكفت
گفت تشنه بوده‏ام من روزها
شب نخفتستم ز عشق و سوزها
گفت از اين ره كو ره آوردی بيار
در خور فهم و عقول اين ديار
گفت خلقان چون ببينند آسمان
من ببينم عرش را با عرشيان
هفت دوزخ هست جنت پيش من
هست پيدا همچو بت پيش شمن
هين بگويم يا فرو بندم نفس
لب گزيدش مصطفی يعنی كه بس
حساب حساب يك نفر نيست ، حساب ، اين است كه پيغمبران كه می‏آيند (
1 ) ، يك عشق به وجود می‏آورند نه فقط يك فلسفه خشك و خالی كه علة
العللی در دنيا وجود دارد .

پاورقی :
. 1 پيغمبران كه می‏گوييم ، در درجه اول پيغمبر خودمان را كه تاريخش‏
خيلی روشن است ذكر می‏كنيم .