پاورقی : . 1 گويا مقصود اسافل اعضاست . . 2 نهج البلاغه ، خطبه . 110
میگويد و ابهامها را ( يعنی عجزی كه بشر از توصيف ملك الموت دارد )
ذكر میكند كه ما ملك الموت را نمیتوانيم توصيف كنيم تا چه رسد خدای
ملك الموت را . میفرمايد : آيا هرگز وجود ملك الموت را وقتی كه برای
قبض روح داخل خانه كسی میشود احساس كردهای ؟ هرگز به چشمت ديدی كی
ملك الموت آمده ؟ " « هل تحس به اذا دخل منزلا ؟ » " آيا احساس
میكنی او را وقتی داخل منزلی شود ؟ " « ام هل تراه اذا توفی احدا ؟ » "
آيا در وقتی كه قبض روح میكند ، تو او را میبينی ؟ هرگز نمیبينی . بالاتر
، ملك الموت نه تنها میآيد در منزل قبض روح میكند [ بلكه ] جنين را در
رحم قبض روح میكند . میگويد راستی تصور تو درباره ملك الموت چيست ؟
آيا واقعا ملك الموت يك جسمی است كه میآيد داخل خانهها میشود و آيا
جسمی است كه داخل رحم مادر میشود و در آنجا روح را قبض میكند ، از يكی
از اعضاء و جوارح داخل میشود ؟ " « بل كيف يتوفی الجنين فی بطن امه ؟ »
" اينكه جنين گاهی میميرد و [ ملك الموت ] او را در شكم مادر قبض روح
میكند ، چگونه است ؟ " « ايلج عليه من بعض جوارحها ؟ » " آيا ملك
الموت يك جسمی است كه از بعضی از اعضاء و جوارح اين زن ( 1 ) وارد
میشود و قبض روح میكند ؟ " « ام الروح اجابته باذن ربها ؟ » " يا نه ،
او نمیرود ، لزومی ندارد او برود تا روح را بگيرد ، او میخواهد و روح به
اجازه پروردگار خواسته او را اجابت میكند ؟ " « ام هو ساكن معه فی
احشائها ؟ » " يا نه ، اساسا ملك الموت در بيرون و جای ديگری نيست كه
بخواهد بيايد آنجا ، هميشه همراه همان زن است ؟ يعنی اين هم خودش يك
فرضی است در باب ملك الموت كه هميشه همراه همه كس است . بعد
میفرمايد : " « كيف يصف الهه من يعجز عن صفة مخلوق مثله ؟ » " ( 2 )
بشری كه قدرت ندارد يك مخلوق خدا را توصيف كند ، چگونه میتواند ادعا
كند خدا را آنچنان كه هست توصيف كند ؟ غرضم اين جمله است : " « ام
الروح اجابته باذن ربها ؟ » " يا اينكه نه ، او میخواهد و روح اجابت
میكند ؟ آيا باز اين تعبير نمیرساند كه اميرالمؤمنين در باب مردن و روح
اين طور میانديشيده است ؟
اين سه قسمتی كه از نهج البلاغه خواندم صراحت بيشتری داشت ، سه قسمت
ديگر هم میخوانم كه آنها به اين صراحت نيست .
پاورقی : . 1 گويا مقصود اسافل اعضاست . . 2 نهج البلاغه ، خطبه . 110 |