جور در نمی‏آيد .

ظرفيت آرزويی انسان و مسأله تجرد روح

مسأله ديگر كه باز می‏گويند در انسان غيرمتناهی است ، مسأله آرزو است‏
. اين هم البته يك مسأله جالبی است . می‏گويند آرزوی انسان هم غيرمتناهی‏
است . ما الان يك سلسله آرزوها داريم و هر كس يك سلسله آرزوها دارد .
آيا آرزوهای كسی به اين حالت است كه اگر چيزی را كه آرزو می‏كند به او
بدهيم ، يكمرتبه فاقد آرزو می‏شود و ديگر هيچ آرزويی ندارد ؟ مثل اينكه‏
معمولا افراد می‏گويند : من يك آرزو دارم ، اگر خدا همان را بدهد ديگر از
خدا چيزی نمی‏خواهم . ممكن است يك كسی چون قرارداد كرده ، از خدا چيزی‏
نخواهد اما دلش می‏خواهد . امكان ندارد كه انسان دل خودش را به آنچه‏
دارد قانع كند ، هميشه هر چه داشته باشد ، باز يك چيز ديگری غير از آنچه‏
كه دارد می‏خواهد . اين كسی كه الان يك مقدار آرزويش محدود است ، شرايط
فعلی ايجاب می‏كند كه آرزويش محدود باشد ، چون يك امر نامحدود به نظرش‏
معقول نمی‏رسد و عملی نيست ، فكرش را هم نمی‏كند ولی دو قدم كه جلوتر
رفت و اين را داشت ، فورا به فكر يك مطلوب و آرزوی جديد می‏افتد . اين‏
حالت در انسان هست . آرزو از مختصات انسان است . حيوان به اين شكل‏
آرزو ندارد ، چون آن پرش قوه عقلی و قوه خيالی و آن دوربينی را ندارد .
اين مسأله هم بالاخره برای انسان هست كه آيا ظرفيت آرزويی انسان محدود
است يا نامحدود ؟ در اينجا فرض شده است كه ظرفيت آرزويی انسان‏
نامحدود است و مثل اينكه مطلب از همين قرار هم هست : ظرفيت آرزويی‏
نامحدود است . انسان به هر چه كه برسد ، باز يك چيز ديگری را پشت سر
آن می‏خواهد . اينكه سعدی می‏گويد :
هفت اقليم ار بگيرد پادشاه
همچنان در بند اقليمی دگر
كه مسأله حرص را گفته ، البته اين يك مجراست كه مجرای غلط آرزوی‏
انسان است و الا هر كسی به هر اقليمی رو بياورد لازم نيست اقليم سيادت و
سلطنت و حكومت بخواهد باشد همين طور است ، فرض كنيد انسان به اقليم‏
ثروت هم كه رو بياورد ، همين طور دربند جمع كردن ثروت ديگری است .
انسان به هر اقليمی رو بياورد و