« قعودا و علی جنوبهم و يتفكرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت‏
هذا باطلا غ" (1) خدايا نه تنها وجود ما باطل آفريده نشده ، عالم هم باطل‏
آفريده نشده است . و در آيات ديگری راجع به خصوص معاد كه صحبت می‏كند
می‏گويد سماوات و ارض و ما بين اينها را كه ما آفريديم ، لاعب نبوديم كه‏
آفريديم ، به حق آفريديم و برای اين است كه بازگشت همه اشياء به سوی‏
خداست ، بازگشت شما به سوی خداست .
اين طور به نظر می‏رسد كه قرآن می‏خواهد به ما اين درس را بدهد كه اگر
شما در درون اشياء و بخصوص انسان مطالعه كنيد و استعدادهای انسان را
تحت نظر بگيريد می‏بينيد كه اگر پايان هستی اين موجود در همين جا باشد و
با همين مردن تمام و نيست و نابود شود ، اين خلقت عبث و بيهوده است ،
چطور ؟ همان طوری كه در مثال جنين عرض كردم كه جنين در رحم زندگی‏ای شبيه‏
زندگی يك گياه دارد و تجهيزاتی هم برای آن زندگی دارد ولی در عين حال‏
يك تجهيزات ديگری برای او ساخته می‏شود از چشم و گوش و دست و پا و ريه‏
و . . . كه وجود اينها در عالم رحم برای يك زندگی گياهی ضروری نيست‏
بلكه به درد هم نمی‏خورد . اگر نظام كلی خلقت جنين اين باشد كه پايان‏
زندگی‏اش همان پايان رحم باشد ، اين تشكيلات عبث است ، يعنی جای اين‏
سؤال هست كه ديگر اين چشم برای چه ، اين گوش برای چه ، اين دست برای‏
چه ، اين ريه برای چه ؟ همه اينها يك تجليگاه‏های ديگری را نشان می‏دهند ،
نشان می‏دهند كه اينها در ظرف ديگری غير از اين ظرف ، تجلی واقعی خودشان‏
را خواهند كرد ، آنگاه چشم كار چشمی خواهد كرد و گوش كار گوشی و . . .
در واقع می‏خواهد اين طور بگويد كه الان در متن خلقت و در بطن خلقت شما
، عالم بعد از مرگ وجود دارد ، شما الان يك وجود برزخی و وجود قيامتی را
بالقوه در خود داريد ، و در همه اشياء اين استعداد بازگشت به سوی خداوند
وجود دارد كه اگر آن بازگشت نبود ، اصلا اين خلقت نبود يا اين خلقت به‏
اين شكل نبود ، به شكل ديگری بود . در واقع كأنه می‏خواهد بگويد اين‏
هستی‏ای كه شما داريد می‏بينيد ، قسمتی از اين هستی را داريد می‏بينيد و به‏
قسمت ديگری از آن توجه نداريد . هستی كه دارد به اين طرف سراشيب می‏شود
، يك مقدارش را داريد می‏بينيد و خيال می‏كنيد در اين سراشيبی تمام می‏شود
و اما اينكه اين سراشيبی دو مرتبه يك صعودی دارد و يك

پاورقی :
. 1 آل عمران / 190 و . 191