اما محبتی كه قرآن دستور میدهد آن نيست كه با هر كسی مطابق ميل و
خوشايند او عمل كنيم ، با او طوری رفتار كنيم كه او خوشش بيايد و لزوما
به سوی ما كشيده شود . محبت اين نيست كه هر كسی را در تمايلاتش آزاد
بگذاريم و يا تمايلات او را امضاء كنيم . اين محبت نيست بلكه نفاق و
دوروئی است . محبت آنست كه با حقيقت توأم باشد . محبت خير رساندن
است و احيانا خير رساندنها به شكلی است كه علاقه و محبت طرف را جلب
نمیكند . چه بسا افرادی كه انسان از اين رهگذر به آنها علاقه میورزد و
آنها چون اين محبتها را با تمايلات خويش مخالف میبينند بجای قدردانی
دشمنی میكنند . به علاوه و محبت منطقی و عاقلانه آنست كه خير و مصلحت
جامعه بشريت در آن باشد نه خير يك فرد و يا يك دسته بالخصوص . بسا
خير رساندنها و محبت كردنها به افراد كه عين شر رساندن و دشمنی كردن با
اجتماع است .
در تاريخ مصلحين بزرگ ، بسيار میبينيم كه برای اصلاح شؤون اجتماعی مردم
میكوشيدند و رنجها را به خود هموار میساختند اما در عوض جز كينه و آزار
از مردم جوابی نمیديدند . پس اينچنين نيست كه در همه جا محبت ، جاذبه
باشد بلكه گاهی
پاورقی :
> را در مورد انسانی غير او سراغ ندارد و در حقيقت اين روش حكايت
میكند كه او سمبل عشق و محبت انسانی بوده است . وقتی از كنار كوه احد
میگذشت با چشمان پر فروغ و نگاه از محبت لبريزش احد را مورد عنايت
خويش قرار داد و گفت : جبل يحبنا و نحبه » كوهی است كه ما را دوست
دارد و ما نيز آن را دوست داريم . انسانی كه كوه و سنگ نيز از مهر او
بهرهمند است .