ما الان كه علی و عمار و اويس قرنی و ديگران را با عايشه و زبير و طلحه‏
روبرو می‏بينيم ، مردد نمی‏شويم چون خيال می‏كنيم دسته دوم مردمی جنايت‏
سيما بودند يعنی آثار جنايت و خيانت از چهره‏شان هويدا بود و با نگاه به‏
قيافه‏ها و چهره‏های آنان حدس زده می‏شد كه اهل آتشند . اما اگر در آن زمان‏
می‏زيستيم و سوابق آنان را از نزديك می‏ديديم شايد از ترديد مصون‏
نمی‏مانديم .
امروز كه دسته اول را بر حق و دسته دوم را بر باطل می‏دانيم از آن نظر
است كه در اثر گذشت تاريخ و روشن شدن حقايق ، ماهيت علی و عمار را از
يك طرف و زبير و طلحه و عايشه را از طرف ديگر شناخته‏ايم و در آن ميان‏
توانسته‏ايم خوب قضاوت كنيم . و يا لااقل اگر اهل تحقيق و مطالعه در
تاريخ نيستيم از اول كودكی به ما اين چنين تلقين شده است . اما در آن‏
روز هيچكدام از اين دو عامل وجود نداشت .
به هر حال اين مرد محضر اميرالمؤمنين شرفياب شد و گفت : ايمكن ان‏
يجتمع زبير و طلحه و عائشة علی باطل ؟ آيا ممكن است طلحه و زبير و عايشه‏
بر باطل اجتماع كنند ؟ شخصيتهائی مانند آنان از بزرگان صحابه رسول الله‏
چگونه اشتباه می‏كنند و راه باطل را می‏پيمايند آيا اين ممكن است ؟
علی در جواب سخنی دارد كه دكتر طه حسين دانشمند و نويسنده مصر می‏گويد
سخنی محكمتر و بالاتر از اين نمی‏شود . بعد از آنكه وحی خاموش گشت و ندای‏
آسمانی منقطع شد سخنی به اين