مرثد و يا مرد ديگری به نام عاصم بن ثابت گذاشت .
فرستادگان رسول خدا همراه آن هيئت كه به مدينه آمده بودند روانه شدند
تا در نقطه‏ای كه محل سكونت قبيله هذيل بود رسيدند و فرود آمدند . ياران‏
رسول خدا بی‏خبر از همه جا آرميده بودند كه ناگاه گروهی از قبيله هذيل‏
مانند صاعقه آتشبار با شمشيرهای آهيخته بر سر آنها حمله آوردند . معلوم‏
شد كه هيئتی كه به مدينه آمده بودند از اول قصد خدعه داشته‏اند و يا به‏
اين نقطه كه رسيده‏اند به طمع افتاده و تغيير روش داده‏اند . به هر حال‏
معلوم است اين افراد با قبيله هذيل ساخته‏اند و هدف ، دستگيری اين شش‏
نفر مسلمان است . ياران رسول خدا همين كه از موضوع آگاه شدند به سرعت‏
به طرف اسلحه خويش رفتند و آماده دفاع از خويش گشتند . ولی هذلی‏ها
سوگند ياد كردند كه هدف ما كشتن شما نيست ، هدف ما اينست كه شما را
تحويل قرشيان در مكه بدهيم و پولی از آنها بگيريم . ما هم اكنون با شما
پيمان می‏بنديم كه شما را نكشيم . سه نفر از اينها و از آن جمله عاصم بن‏
ثابت گفتند ما هرگز ننگ پيمان مشرك را نمی‏پذيريم ، جنگيدند تا كشته‏
شدند . اما سه نفر ديگر به نام زيد بن دثنه و خبيب بن عدی و عبدالله بن‏
طارق نرمش نشان دادند و تسليم شدند .
هذلی‏ها اين سه نفر را با طناب محكم بستند و به طرف مكه روانه شدند .
عبدالله بن طارق نزديك مكه دست خويش را از بند بيرون آورد و دست به‏
شمشير برد ، اما دشمن مجال نداد با ضرب سنگ او را كشتند . زيد و خبيب‏
به مكه برده شدند و در مقابل دو