ترشحات داخلی باشد با افراز شدنش قهرا پايان میيابد ، از آنجا آغاز
میشود و به اينجا پايان میيابد . ولی اينها مدعی هستند كه انسان گاهی به
مرحلهای از عشق میرسد كه مافوق اين حرفهاست . خواجه نصيرالدين از آن به
" مشاكله بين النفوس " تعبير میكند ، كه يك نوع همشكلی ميان روحها
وجود دارد ، و در واقع اينها مدعی هستند كه در روح انسان يك بذری برای
عشق روحانی و معنوی هست كه در واقع ، نفسی هم اگر اينجا وجود دارد او
فقط محرك انسان است ، و معشوق حقيقی انسان يك حقيقت ماوراء طبيعی
است كه روح انسان با او متحد میشود و به او میرسد و او را كشف میكند ،
و در واقع معشوق حقيقی در درون انسان است . ( فعلا ما داريم فرضيهها و
نظريات را میگوييم . )
در همين زمينه است كه داستانها نقل میكنند ، میگويند اينكه عشق میرسد
به آنجا كه عاشق ، خيال محبوب را از خود محبوب عزيزتر و گرامیتر میدارد
، برای آن است كه خود محبوب و زمينه اولی تحريك در درون انسان است و
او در درون خودش با يك حقيقت ديگری با همان صورت معشوق كه در روح او
هست و در واقع صورت اين شیء ( معشوق ظاهری ) نيست ، صورت يك شیء
ديگر است خو میگيرد و با او هم خوش است .
اين داستان را حتی در كتابهای فلسفی نيز نقل میكنند كه مجنون بعد از
اينكه آنهمه شعرها و غزلها در فراق ليلا و در عشق او گفته بود ، روزی در
بيابان ، ليلا آمد بالای سرش و او را صدا زد : مجنون سرش را بلند كرد ،
گفت : كی هستی ؟ گفت : منم ليلا ، آمدهام سراغت . ( به خيال اينكه ديگر
حالا مجنون بلند میشود و اين محبوبی را كه در فراقش اينقدر ناليده چگونه
در آغوش میگيرد . ) گفت : نه ، برو : لی غنی عنك بعشقك من به عشق تو
خوشم و از خودت
|