پاورقی : . 1 نمیخواهيم ساير تفاوتها را نفی كرده باشيم .
حيوان هم عرضه میدارد ، يعنی آنچه كه انسان میبيند حيوان هم میبيند ، ولی
آن چيزی كه بعد از ديدن اين پديدههای خارجی ، انسان را وادار میكند كه در
جستجوی علتها برآيد اين است كه چنين حسی در انسان هست كه هر پديدهای
نيازمند به علت است و قهرا آن علت هم اگر مانند اين پديده ، خود
پديدهای باشد و نيازمند به علت ، اين فكر برای بشر پيدا میشود كه آيا
همه علتها يك سرچشمه دارد ، سرچشمهای كه آن ، علتی باشد كه خود پديده
نباشد ؟ و اين عين معنی فطری بودن است ، نه تنها با اين مطلب منافات
ندارد بلكه آن را تأييد میكند . حال تفصيلش باشد تا ما بعد بحث كنيم .
سؤال دوم راجع به علائم فطری بودن است . قبلا هم عرض كرديم كه اين ،
بحثی است كه ما در آينده داريم كه علائم فطری بودن يك خصلت چيست ؟ ما
از كجا بفهميم كه فلان صفت ، فلان خصلت در بشر ، فطری بشر است يا معلول
يك سلسله عوامل خارجی - عوامل اجتماعی يا عوامل فردی - است ؟
میپردازيم به ادامه بحث . گفتيم آنچه مسلم است و جای هيچ شك و بحثی
در آن نيست اين است كه انسان با همه موجودات ديگری كه ما میشناسيم اين
تفاوتها را دارد ( 1 ) : يكی اينكه موجودی است كه جهان خارج را درك
میكند ، به عبارت ديگر درباره جهان خارج میانديشد ، به تعبير ديگر
موجودی است كه فكر میكند ، و به تعبير امروزی موجودی است آگاه ، هم از
خود آگاه است و هم از جهان آگاه است . انسان به حكم اين خصلت خودش ،
يك سلسله دريافتها از جهان خارج دارد كه ما از آنها تعبير به " ادراك
"
پاورقی : . 1 نمیخواهيم ساير تفاوتها را نفی كرده باشيم . |