نشده بود ، با قلم حواس و با قلم دل و عقل است كه روی اين لوح صاف‏
چيزهايی نوشته می‏شود . اين يك نظريه است .

نظريه افلاطون

نظريه ديگری است كه از افلاطون است و عكس اين نظريه است . می‏گويد
انسان وقتی كه به اين دنيا می‏آيد همه چيز را می‏داند . چيزی كه نداند وجود
ندارد . روح انسان قبل از بدن در دنيای ديگری وجود داشته است . آن دنيا
به قول او دنيا مثل است و روح انسان در دنيای مثل كه به عقيده او حقايق‏
موجودات اين عالم هستند مثل را درك كرده و به حقايق اشياء رسيده است ،
بعد كه به بدن تعلق می‏گيرد يك نوع حجاب ميان او و معلومات او برقرار
می‏شود و مثل آدمی می‏شود كه يك چيزهايی می‏داند ولی موقتا فراموش كرده‏
است . به عقيده او هر كسی كه به دنيا می‏آيد همه علوم ( مثلا رياضيات )
را می‏داند . پس تعليم و تعلم چيست ؟ می‏گويد تعليم و تعلم ، تذكر و
يادآوری است ، معلم مذكر است يعنی آنچه را كه ( متعلم ) را باطن می‏داند
به او يادآوری می‏كند و او به ياد آنچه قبلا می‏دانسته است می‏افتد . از اين‏
روست كه " تعليم " در مكتب او فقط تذكر است و بس . اين هم نظريه‏
دوم كه درست نقطه مقابل نظريه اول است .

نظريه حكمای اسلامی

نظريه سوم اين است كه انسان بعضی چيزها را بالفطره می‏داند كه آنها
البته كم هستند . اصول تفكر انسانی كه اصول