خود " يا " بيگانگی از خود " مشخص بشود . بدون اينكه روی آن " خود
" بحث كنند و بدون آنكه آن " خود " را شناخته باشند و حتی آن " خود
" را نفی می‏كنند [ دم از " از خود بيگانگی " می‏زنند ] . اساس اين‏
فلسفه‏های مادی بر اين است كه اصلا " خود " يك امر اعتباری است . تمام‏
فلسفه‏های مادی بر اين عقيده‏اند كه انسان " خود " ی ندارد ، آنچه كه تو
" خود " خيال می‏كنی ، يك مفهوم انتزاعی است ، يك سلسله تصورات پی‏
در پی دائما می‏آيند و رد می‏شوند ، تو خيال می‏كنی در اين بين يك " خود
" ی وجود دارد ، خير " خود " ی وجود ندارد .
اينها از يك طرف اساس فلسفه‏شان بر اين است كه اصلا " خود " ی وجود
ندارد ، و از طرف ديگر می‏آيند فلسفه " از خود بيگانگی " برای مردم‏
درست می‏كنند ، و اين خيلی عجيب است !

منشأ پيدايش دين از نظر فويرباخ

جناب فويرباخ كه يك فيلسوف مادی است حرف عجيبی زده است . خواسته‏
دين و مذهب را تحليل روانشناسانه و جامعه شناسانه كرده باشد بر همان‏
اساسی كه گفتيم از اول فرض بر اين است كه مذهب مبنای منطقی ندارد .
می‏گويد انسان دارای دوگانگی وجود است . ( خود همين حرف را از مذهب‏
گرفته ) . انسان ، وجودی عالی دارد و وجودی دانی . همين چيزی كه ما
می‏گوييم جنبه علوی و جنبه سفلی . جنبه سفلی انسان جنبه حيوانيت انسان‏
است كه مانند حيوان جز خور و خواب و خشم و شهوت چيزی سرش نمی‏شود ، و
جنبه علوی انسان همان انسانيت انسان است