حقيقت جويی يكی از ارزشهای انسان است . اگر در همين مسأله حقيقت جويی
و حقيقت پويی و حقيقت خواهی ، بشر اوليه هم حقيقت جو و حقيقت خواه
بوده و در دوره بعد ، در حقيقت خواهی پيشرفت كرده يعنی حقيقت خواهتر و
حقيقت جوتر شده و بيشتر از گذشته وابسته به حقيقت شده است ، پس تكامل
پيدا كرده است . همين طور است زيبايی دوستی . اگر جمال و زيبايی و به
عبارت ديگر زيبايی دوستی خودش يك معيار است و مفهوم معينی دارد ،
تكامل در اين زمينه میتواند معنی داشته باشد : بشر اوليه زيبايی دوست
بود ، بشر امروز هم زيبائی دوست است . آنچه را كه بشر اوليه دوست
میداشت بشر امروز همان را در سطح بالاتر دوست دارد ، و همين طور است
هنر كه زيبايی آفرينی است ، يعنی در آن مقولهای كه بشر اوليه زيبايی را
میآفريد بشر امروز در همان مقوله پيشرفت كرده . چون همان هست پيشرفت
معنی دارد . همين طور خير و فضيلت اخلاقی و نيز عشق و پرستش .
اما اگر از ابتدا " تكامل " را صرف تغيير بدانيم كه حتی وحدت مسير
هم برايش قائل نباشيم ، يعنی برايش معيار هم قائل نباشيم ، بگوييم مثلا
بشر گذشته در دورههای سابق حقيقت جويی را برای خود ارزش میدانست ،
ملاك انسانيت حقيقت جويی بود ، ولی امروز اين معيار تغيير كرده ، ديگر
حقيقت جويی نيست و يك چيز ديگر است ، در اين صورت چگونه اسم اين را
" تكامل " میگذاريد ؟ " معيارها ثابت " غير از اين است كه انسان
ثابت است . اين دو را با هم اشتباه میكنند . اينها خيال میكنند اگر
معيارهای انسانيت را كه همان مدار انسانيت و مسير انسانيت است ثابت
دانستيم پس ما انسان را ثابت دانستهايم . اين مثل آن است كه اگر ما
بگوييم كه
|