نظريه ديگر همان نظريه‏ای است كه عرض كرديم حكمای ما اين نظريه را
تأييد می‏كنند كه به دو نوع عشق قائل هستند : عشقهای جنسی و جسمانی ، و
عشقهای روحانی ، و می‏گويند زمينه عشق روحانی در همه افراد بشر وجود دارد
.
نظريه سومی وجود دارد كه خواسته جمع كند ميان دو نظريه ، [ نظريه فرويد
و نظريه‏ای كه به عشق روحانی قائل است ] . فرويد ، اين روانكاو معروف كه‏
همه چيز را ناشی از غريزه جنسی می‏داند علم دوستی را ، خير را ، فضيلت را
، پرستش را و همه چيز را به طريق اولی عشق را جنسی می‏داند . ولی نظريه‏
او را امروز ديگر قبول نمی‏كنند ، نظريه ديگری پيدا شده است ، آن نظريه‏
ديده است كه در " عشق " احيانا كيفياتی پيدا می‏شود كه با جنبه‏های جنسی‏
سازگار نيست يعنی وابسته به غليان ترشحات جنسی نيست كه دائر مدار آن‏
باشد ، چون امر جنسی مثل همان گرسنگی است ، گرسنگی يك حالت طبيعی است‏
، وقتی كه بدن احتياج به غذا پيدا كند و يك سلسله ترشحات بشود گرسنگی‏
هست و اگر چنين نباشد نيست ، در احتياج جنسی هم همين طور است ، وقتی‏
كه اين احتياج مادی باشد ، در هر حدی كه ترشحات باشد هست و اگر نه‏
نيست ، ولی " عشق " تابع اين خصوصيات نيست ، از اين رو اينطور گفتند
كه عشق از نظر مبدأ ، جنسی است ولی از نظر منتها و كيفيت ، غير جنسی‏
است ، يعنی به طور جنسی شروع می‏شود ، اولش شهوت است ولی بعد تغيير
كيفيت و تغيير حالت می‏دهد و در نهايت امر تبديل به يك حالت روحانی‏
می‏شود .
ويل دورانت اين مورخ معروف فلسفه در كتاب لذات فلسفه بحثی درباره‏
عشق كرده است . او همين نظريه را انتخاب می‏كند و