مرتبه مجنون فكرش رفت به سوی معشوق خودش و از اين حيوان غافل شد .
حيوان هم باز به فكر معشوق و محبوب خودش كه در طويله بود افتاد و چون‏
ديد رها شده برگشت . چندين بار اين كار تكرار شد :
همچو مجنون در تنازع با شتر
گه شتر چربيد و گه مجنون حر
يك دم ار مجنون ز خود غافل شدی
ناقه گرديدی و وا پس آمدی
بعد می‏گويد كه آخر مجنون يكدفعه خودش را از روی اين شتر پرتاب كرد
پايين و :
گفت ای ناقه چو هر دو عاشقيم
ما دو ضد بس همره نالايقيم
من عاشقم تو هم عاشق ، من عاشق ليلا هستم از آن طرف بايد بروم ، تو
عاشق بچه‏ات هستی به طرف طويله بايد بروی ، ما دو تا