اصالتهای انسانی اموری فطری است
اين است كه اين راه هم راه حلی برای اين مشكل نيست وپاورقی : . 1 صافات / . 95
به يك سلسله هدفها ، برای اينكه مبادله آسان باشد آن را اعتبار میكنيم .
پس اسكناس فی حد ذاته هيچ ارزشی ندارد ، يعنی اين كاغذی كه مثلا به نام
هزار تومان به دست ما دادهاند با يك كاغذ ديگر به همين اندازه ، از نظر
ارزش واقعی هيچ فرقی ندارد ، ولی از نظر ارزش اعتباری و قراردادی فرق
كرده است آن هم از آن جهت كه ما آن را وسيله برای هدفهای ديگری قرار
دادهايم .
پس اگر ما اصالتهای انسانی را اموری آفريدنی بدانيم ، چون آفريدن به
معنای واقعيت دادن در اينجا معنی ندارد و آفريدن در اينجا معنايی جز
اعتبار كردن ندارد ، بدين معنی است كه همه اينها وسائلی است برای
هدفهای ديگری ، زيرا خود اينها نمیتوانند هم اعتباری باشند هم هدف . "
هم اعتباری باشد هم هدف " مثل اين است كه انسان هدف ندارد ، چيزی را
برای خودش اعتبار میكند كه هدف بشود و بعد همان هدف میشود ، درست
همان كار بت پرستهای عرب كه میآمدند بتی را میساختند ، بعد همانی را كه
خودشان ساخته بودند پرستش میكردند : « / تعبدون ما تنحتون »( 1 ) چيزی
را كه خودت ساختهای همان را پرستش میكنی ؟ ! هدف ، آن چيزی است كه در
مرحله بالاتر از توست و تو كوشش میكنی به آن برسی . چيزی را كه تو جعل
میكنی و قرارداد میكنی ، آن به دست توست و از تو پايينتر است .
اصالتهای انسانی اموری فطری است اين است كه اين راه هم راه حلی برای اين مشكل نيست وپاورقی : . 1 صافات / . 95 |