گروهی صاحبنظر ، آنها هستند كه تو را می‏بينند و می‏فهمند كه می‏بينند ، و
گروه ديگر آنهايی هستند كه می‏بينند و خودشان نمی‏فهمند كه دارند می‏بينند .
مصلحت نيست كه از پرده برون افتد راز ورنه در مجلس رندان خبری‏
نيست كه نيست
حاجی سبزواری صاحب كتاب منظومه ، حكيم و فيلسوف و عارف و فوق‏
العاده مرد متقی با حالی است و گر چه شهرتش به علمش است ولی مقام‏
عملش از مقام علمش بالاتر است ، شعر هم می‏گفته ، هم به فارسی و هم به‏
عربی ، البته شاعر درجه اول نيست ولی شعرهای خوب هم زياد دارد . بعضی‏
شعرهايش واقعا عالی است . همين غزل حافظ را او استقبال كرده . يكی دو
تا شعر در آن هست كه تقريبا همرديف شعرهای حافظ شده و خيلی هم شهرت‏
پيدا كرده ، می‏گويد :
شورش عشق تو در هيچ سری نيست كه نيست منظر روی تو زيب نظری نيست‏
كه نيست
همان حرف حافظ را با اين عبارت می‏گويد :
نيست يك مرغ دلی كش نفكندی به قفس تير بيداد تو تا پر به پری‏
نيست كه نيست
نه همين از غم او سينه ما صد چاك است داغ او لاله صفت بر جگری‏
نيست كه نيست