انسان نيست و همه چيز را انسان از بيرون دريافت می‏كند و همه چيز
آموختنی است .
نكته‏ای كه عرض كردم - كه ما در اصول فلسفه هم آن را ذكر كرده‏ايم -
بسيار بسيار دقيق است . فيلسوفان اسلامی قائل به اين هستند كه اصول اوليه‏
تفكر انسان آموختنی و استدلالی نيست و بی نياز از استدلال است ولی در عين‏
حال اين اصول را ذاتی نمی‏دانند آنچنان كه افلاطون و يا كانت ذاتی می‏دانند
. حكمای اسلامی می‏گويند در ابتدا كه انسان متولد می‏شود حتی همان اصول تفكر
را هم ندارد ولی اصول اوليه تفكر كه بعد پيدا می‏شود از راه تجربه پيدا
نمی‏شود ، از راه استدلال هم پيدا نمی‏شود ، از راه معلم هم پيدا نمی‏شود ،
بلكه همينقدر كه انسان دو طرف قضايا ( موضوع و محمول ) را تصور كند
ساختمان ذهن اينطور است كه بلافاصله به طور جزم حكم به رابطه ميان موضوع‏
و محمول می‏كند . مثلا اگر بگوييم " كل از جزء بزرگتر است " افلاطون‏
می‏گويد اين را مانند همه مسائل ديگر از ازل روحها می‏دانسته‏اند ، كانت‏
می‏گويد در اينكه می‏گوييم " كل از جزء بزرگتر است " يك سلسله عناصر
ذهنی فطری هست كه در ساختمان آن دخالت دارد ، يك مقدارش از بيرون‏
گرفته شده و يك مقدارش از خود ذهن است . حكمای اسلامی می‏گويند نوزاد
وقتی كه به دنيا می‏آيد هيچ چيز نمی‏داند ، حتی قضيه مذكور را هم نمی‏داند
چون تصوری از كل ندارد ، تصوری هم از جزء ندارد ، ولی همينقدر كه تصوری‏
از كل و تصوری از جزء پيدا كرد و اين دو را برابر هم گذاشت ديگر بدون‏
نياز به دليل و معلم و تجربه حكم می‏كند . كه كل از جزء بزرگتر است .
پس ديديم كه در بخش دريافتها اختلاف نظرهايی تا اين