خودش ايستاده و شده مثل مادر ، در نظر او با يك بيگانه هيچ فرق نمیكند
.
حيواناتی هم كه اجتماعی زندگی میكنند باز عملشان عمل انتخابی نيست
بلكه عمل انتصابی است ، يعنی از ناحيه طبيعت برای اين كار انتخاب
شدهاند و كارشان را به صورت جبری يعنی به صورت لا يتخلف كه امكان تخلف
نيست انجام میدهند . مثلا زنبور عسل يا بعضی از مورچهها ( موريانهها )
حيوانهای اجتماعی هستند ، همچنين آهوها تا حد زيادی حيوانهای اجتماعی
هستند ، ولی اينها هم اين عملشان يك نوع عمل غريزی است يعنی يك نوع
عمل خود به خودی و نيمه آگاهانه است و نه انتخابی ، بلكه از اول از
ناحيه طبيعت تعيين شدهاند و نمیتوانند از آنچه كه هستند تخلف كنند .
اين است گرايشهای حيوان .
ولی انسان گرايشهايی دارد كه آن گرايشها اولا با " خود محوری " قابل
توجيه نيست و اگر توجيهاتی كردهاند اين توجيهات همه محل بحث و قابل
ايراد و اشكال است و ثانيا شكل انتخابی و آگاهانه دارد ، و به هر حال
اينها اموری است كه ملاك و معيار انسانيت شناخته میشود . اگر تمام
مكتبهای جهان از " انسانيت " دم میزنند ، " انسانيت " يعنی همين
گرايشها و همين امور ، يعنی غير از اينها چيزی نيست . امروز هم تمام
مكتبهای دنيا اعم از مكتبهای الهی ، مادی و شكاك هر چه بگوييد بالاخره
مسائلی را در مورد انسان مطرح میكنند كه اين مسائل ، مسائل مافوق حيوانی
تلقی میشوند . ما ابتدا بايد اين مسائل را طرح كنيم ، بعد ببينيم آيا
اينها برای انسان فطری هستند يا فطری نيستند ، اگر فطری نباشند چه بايد
نتيجه بگيريم و اگر فطری باشند چگونه نتيجه
|