است ، جامعه است كه به او فعليت می‏بخشد ، يعنی جامعه است كه به انسان‏
شخصيت روحی می‏دهد ، انسان زبانش را از جامعه می‏گيرد . آداب و رسومش و
افكار و عقايدش را از جامعه می‏گيرد ، جامعه است كه ظرفيت روحی او را
پر می‏كند و برايش شخصيت می‏سازد ، او هم به نوبه خود در ديگران اثر
می‏بخشد ، او صرفا يك موجود منفعل نيست ، يك موجود منفعل و فعال است ،
يعنی از يك طرف می‏گيرد ، از طرف ديگر پس می‏دهد ، نسبت به يك فرد
متعلم است ، نسبت به فرد ديگر معلم ، و حتی نسبت به همان معلم خودش ،
هم معلم است و هم متعلم ، اين از فكر خودش ، از خصلتهای روحی خودش و
از آنچه آموخته يا ابتكار كرده است به آن می‏آموزد و آن به اين می‏آموزد ،
يعنی روی همديگر تأثير می‏كنند . افراد جامعه از نظر روانی و روحی و
فرهنگی حكم عناصر تشكيل دهنده آب را دارند يعنی در يكديگر اثر می‏كنند ،
همين طور كه اكسيژن و هيدروژن وقتی كه با يكديگر جمع شدند ميل تركيبی‏
دارند ، روی يكديگر اثر می‏گذارند و بعد از يك سلسله فعل و انفعالها يك‏
ماهيت جديد به وجود می‏آيد ، افراد انسان هم روی يكديگر تأثير فرهنگی‏
می‏گذارند و از مجموع افراد اجتماع كه روی يكديگر اثر می‏گذارند ، يك‏
مركب حقيقی به وجود می‏آيد به نام " قوم " يا " ملت " .
پس انسانها از نظر فرهنگی دارای دو " خود " هستند : خود فردی و خود
اجتماعی ، چنانكه در آب نيز اكسيژن و هيدروژن در يك حد خاصی از همديگر
متمايز هستند ولی در يك حد ديگر و در يك سطح ديگر هر دو آبند و در آب‏
بودن وحدت پيدا كرده‏اند و اگر اينها من خود را احساس می‏كردند دو " من‏
" در خود احساس می‏كردند ، اكسيژن يك " من " احساس می‏كرد كه من‏
اكسيژنم ، يك " من "