پاورقی : . 1 من نمیدانم اسبها و مردهای زمان فردوسی چگونه بودهاند كه گفته است : "
سه پنج سال اسب و سه ده ساله مرد |
" . حالا كه مردهای سه ده سالهاش پيرند ، اسبهای سه پنج سالهاش كه ديگر اصلا چنين اسبی وجود ندارد !
يعنی برای اينها يك برتری و سطح عالی قائل است كه هر انسانی به هر
ميزانی كه از اين گرايشها برخوردار باشد او را انسان متعالیتر تلقی میكند
. گرايشهای حيوان يا خودمحوری محض است مثل گرايش به خواب و خوراك و
امثال اينها ، و يا اگر " غير محوری " هست در حدود بقای نوع است ،
يعنی در حدود توالد و تناسل آن هم در حدود غريزه است ( بار ديگر میرسيم
به تعريف غريزه ) ، يعنی در حدود يك عمل آگاهانه و آزادانه و انتخاب
شده است . اين خيلی محسوس و مشاهد است . مثلا ما اسب را در نظر
میگيريم . اسب بچهاش كه متولد میشود هر چه هم كه نزديكتر به تولد باشد
بيشتر يك گرايش شديدی به آن بچه دارد كه خدا میداند . وقتی كه اين بچه
هست و اين اسب را سوار میشويد اين حيوان نمیخواهد حركت كند ، نگران
بچهاش است ، دائما رويش را بر میگرداند به طرف او ، و اگر دو قدم او
را دور كنيم و میدود دنبالش . تا تدريجا اين بچه بزرگ میشود . هر
اندازه اين بچه بزرگ میشود از گرايش اين حيوان به او كاسته میشود . بعد
كه او به صورت يك جوان در میآيد [ هيچ گرايشی به او ندارد ] . اسبی كه
مثلا هفت سال داشته باشد و يك كره مثلا دو ساله داشته باشد ( 1 ) بايد
وقتی به جوانش نگاه میكند لذت ببرد ، در حالی كه اصلا به او گرايش
ندارد و اگر بيايد جلو به او لگد میزند و طردش میكند ، چرا ؟ زيرا اين
غريزه فقط در حد حمايت آن بچه بوده ، فقط برای اين بوده كه اين نسل
ادامه پيدا كند ، و بيش از اين چيزی نبوده است . اكنون كه او روی پای
پاورقی : . 1 من نمیدانم اسبها و مردهای زمان فردوسی چگونه بودهاند كه گفته است : "
" . حالا كه مردهای سه ده سالهاش پيرند ، اسبهای سه پنج سالهاش كه ديگر اصلا چنين اسبی وجود ندارد ! |