میكنيم ، و چه كلمه خوبی هم از قديم انتخاب شده بوده است ، چون "
ادراك " يعنی دريافتن و رسيدن . فلاسفه هم روی ريشه لغوی اين كلمه تكيه
كردهاند . در زبان عربی ، اگر كسی در جستجوی چيزی باشد و به آن برسد
میگويند " ادركه " ، مثلا اگر انسانی ، انسانی را تعقيب كند او فرار
میكند ، اين هم به دنبالش میدود ، يك وقت به او میرسد و يك وقت به
او نمیرسد ، اگر به او برسد میگويند " ادركه " .
دريافت انسان جهان خارج را ، نوعی اتصال و ارتباط است ميان انسان و
جهان خارج كه گويی انسان تا وقتی كه جاهل است ، ميان او و جهان ، پرده و
مانعی است ، همين قدر كه به جهان عالم میشود ، به جهان میرسد ، نوعی
رسيدن است .
بدون شك در اين جهت نه جمادات نه نباتات و نه حيوانات با انسان
شريك نيستند . حيوانات يك نوع آگاهی مبهمی از جهان خارج دارند ولی آن
آگاهی قدر مسلم اين است كه در سطح آگاهی انسان نيست . لا اقل آنها فكر
نمیكنند ، چون فكر كردن يعنی يك موجود با سرمايههای دريافتیای كه دارد
به يك سرمايه جديد دست يابد ، يعنی از آنچه كه میداند چيزی را كه
نمیداند كشف كند . شما وقتی كه مینشينيد به فكر كردن درباره موضوعی ،
وقتی كه مشكلی داريد ، بعد مینشينيد فكر میكنيد و راه حلی كشف میكنيد .
اين " فكر كردن " چه عملی است ؟ عمل اين است كه با نوعی برقرار كردن
رابطه ميان معلوماتی كه داريد مجهولی را تبديل به معلوم میكنيد ، يعنی
يك راه حل جديد كشف میكنيد ، درست مثل حالت توالد و تناسل در عالم
ماده و در عالم جسم كه دو موجود مذكر و مؤنث با يكديگر ازدواج میكنند و
از ازدواج آنها مولود جديدی به وجود میآيد . انسان هنگامی كه فكر میكند
آن سرمايهها را با
|