تو می‏پرسم : اگر من بميرم و پاسخ اين مسأله را بدانم بهتر است يا بميرم‏
و ندانم ؟ گفت : بديهی است كه بميری و بدانی . ( همين خودش يك حقيقتی‏
است . ) گفت : پس جوابم را بده . جوابش را گفت . آن فقيه مدعی است‏
كه من هنوز به خانه نرسيده بودم كه صدای گريه زنها از خانه ابوريحان بلند
شد .
حال ، اين خود يك حسی است در بشر ، كسانی كه از اين حس استفاده كرده‏
و اين حس را در خود زنده نگه داشته‏اند به مرحله‏ای می‏رسند كه لذت كشف‏
حقيقت برای آنها برتر از هر لذت ديگری است ، و به عبارت ديگر لذت‏
علم برايشان از هر لذتی بالاتر است ( 1 ) .
هم در مورد مرحوم سيد محمدباقر حجه‏الاسلام شفتی اصفهانی اين داستان را
قدمای ما نقل كرده‏اند و هم در مورد پاستور ظاهرا عين اين داستان آمده‏
است . مرحوم آقا سيدمحمدباقر در شب زفافش بعد از آنكه به اصطلاح عروس‏
و داماد را دست به دست دادند و عروس را بردند به حجله كه بعد معمولا
زنها می‏آيند ، رفت به اتاق ديگری ، كه وقتی زنها رفتند برود نزد عروس .
با خود گفت اكنون فرصتی است ، از اين فرصت استفاده كنيم و مطالعه كنيم‏
. شروع كرد به مطالعه كردن . زنها رفتند . عروس بيچاره تنها ماند . هر
چه منتظر ماند كه داماد بيايد نيامد . يك وقت مرحوم سيد متوجه شد كه‏
صبح شده ، يعنی آنچنان جاذبه علم اين مرد را كشيد كه شب زفاف از عروسش‏
فراموش كرد . و عين اين داستان را برای پاستور نقل

پاورقی :
. 1 اينها را كه بيشتر تفصيل می‏دهم برای اين است كه بدانيد يك‏
واقعيتی است در مورد انسان و بايد اينها را تحليل كرد . قبلا گفتم هيچ‏
موضوعی به اندازه انسان نيازمند به توضيح و تفسير نيست .