احتراق است ، طبيعت ئيدروژن و ازت چنين است و برای اشياء به اعتبار
خواص گوناگونی كه دارند ويژگيهايی ذاتی قائل می‏شويم . اسم ويژگی ذاتی [
شی‏ء بی جان ] را " طبيعت " می‏گذاريم . اين ناشی از يك فكر فلسفی است‏
كه در همه افراد بشر هست ، يعنی بشر اينطور فكر می‏كند كه دو شی‏ء متساوی‏
از هر جهت ، نمی‏توانند خ واص گوناگون داشته باشند . اگر خواص ،
گوناگون شد دليل بر اين است كه تفاوتها و چند گونگی‏هايی بين اين دو شی‏ء
هست . چون بشر اشياء را از بعضی جهات متساوی می‏ديده ، و مشاهده می‏كرده‏
است كه چند شی‏ء در عين اينكه همه جسم و ماده هستند خواصشان گوناگون است‏
مثلا ( 1 ) می‏ديده كه آب يك جسم و يك ماده است ، خاك هم يك جسم و
يك ماده است ، ولی هر كدام از اينها خواص مخصوص به خود دارند كه‏
ديگری ندارد ناچار [ اينطور نتيجه گيری می‏كرده كه ] يك قوه و نيرويی و
يك خصوصيتی در اين جسم نهفته است كه منشأ اين خاصيت مخصوص شده و يك‏
خصوصيت ديگری در دومی نهفته است كه منشأ خواص مخصوص به آن شده است ،
و آن خصوصيتی كه منشأ اثر خاص می‏شود اسمش " طبيعت " است . امروز هم‏
ما اين كلمه را در همين موارد به كار می‏بريم ، مثلا می‏گوييم طبيعت گيلاس‏
اين است يا طبيعت فلان درخت اين است كه در سرما طاقت دارد و در گرما
از بين می‏رود و طبيعت فلان درخت ديگر اين است كه در منطقه گرمسير
می‏تواند به حياتش ادامه دهد ، و غيره .
البته طبيعت را در غير بی جان يعنی در جاندارها مثل

پاورقی :
. 1 چون اين فكر از قديم بوده ، مثال را هم از قديم ذكر می‏كنيم .