داد . واقعا اين جور نيست . آن ، ارزش ذاتی دارد ولی از باب اينكه اين
، بچه است و هنوز عقل و شعورش نمیرسد بايد با نخودچی كشمش يا خريدن سه
چرخه او را به مدرسه فرستاد .
اينها يك سلسله خواستهاست كه اينها را باز مورد بحث قرار میدهيم كه
آيا اين خواستها فطری است يا فطری نيست . با انكار دريافتهای فطری در
ناحيه علم و ادراك ، ما به آن دره هولناك رسيديم : دره هولناك شك
مطلق ، آن هم شكی كه ما را به سوفسطايیگری ، نفی علم و نفی درك حقيقت
به طور كلی میكشاند . حال بياييم ببينيم كه در ميان خواستها آيا خواستهای
فطری داريم يا نداريم ؟ آنجا هم همين طور بحث میكنيم . قبل از اينكه
اثبات كنيم كه خواستهای فطری داريم يا نداريم ، میخواهيم ببينيم اگر
چنين خواستهايی داشته باشيم به كجا خواهيم رسيد و چه در دست ما خواهد
بود ، و اگر نداشته باشيم به كجا خواهيم رسيد و چه در دست ما خواهد بود
، و اگر نداشته باشيم چه برايمان باقی میماند ؟ آيا همين طور كه در ناحيه
علم و دريافت ، عدهای اصول اوليه تفكر را انكار كردند و در عين حال بی
جهت چسبيدهاند به شاخه ، در اينجا هم با انكار اين فطريات و اين
اصالتها باز ما میرسيم به افرادی كه میبينيم بن را قطع كرده و روی شاخه
نشستهاند ، محكم هم چسبيدهاند و نمیدانند كه خودشان ريشهاش را قطع
كردهاند ، يا نه ؟ آنگاه میرويم به مرحله بعد ، يعنی مقام اثبات .
حال ممكن است كسی بگويد من به فطريات در باب علم قائل نيستم ، من
همان سوفسطائی و همان شكاك مطلقم ، و نيز بگويد من به فطريات در باب
خواستها قائل نيستم ، اصلا به انسانيت هم هيچ اعتقاد ندارم ، و به عبارت
ديگر به ما بگويد شما داريد از آنچه كه منطقيين " جدل " مینامند
استفاده میكنيد يعنی همان
|