پاورقی : 1 ) بحار الانوار ، ج 45 ، ص 115 ، باب . 39 2 ) لهوف ( با ترجمه ) ص . 160
گردنهای ما ممكن است در زير غلهای سنگين خرد بشود ، مجروح و خونريزان
بشود ، ولی روح ما به هيچ وجه زير بار ذلت نمیرود ، ولو زنی اسير باشيم
.
اسرار را وارد مجلس پسر زياد میكنند . زنان اهل بيت و زنان بعضی از
اصحاب ، و خدمتكاران و كنيزان همه گويی دور زينب حلقه زده بودند . به
اين وضع حضرت زينب وارد مجلس ابن زياد شد . و زينب زنی بلند بالا بود
. در آن ميان ، او كه قدش بلندتر بود نمايان بود . زينب وارد شد و سلام
نكرد . ابن زياد توقع داشت بعد از اين حادثه كه به خيال خودش اينها را
خرد كرده و تمام نيروهايشان را گرفته است ، ديگر بايد اينها تسليم شده
باشند ، فكر میكرد اكنون وقت خواهش و التماس است ، و انتظار داشت
زينب لااقل سلامی به عنوان رشوه به او بدهد ، ولی چنين رشوهای را هم زينب
نداد . ناراحت شد . نمیدانست كه روح آنها خرد شدنی نيست . وقتی زينب
نشست ، او با تجبر و تكبری گفت : من هذه المتكبرش ؟ يا : من هذه
المتنكرش ؟ ( دو جور نوشتهاند ) يعنی اين زن پر تكبر كيست ؟ يعنی چرا به
ما سلام نكرد ؟ يا : اين زن ناشناس كيست ؟ كسی به او جواب نداد .
سؤالش را تكرار كرد . باز هم كسی جواب نداد . دفعه سوم يا چهارم يكی از
زنها گفت : « هذه زينب بنت علی بن ابی طالب » ( 1 ) اين زينب دختر
علی است . ابن زياد شروع كرد به رذالت و پستی نشان دادن ، گفت : ²
الحمد لله الذی فضحكم و اكذب احدوثتكم » ( 2 ) خدا را سپاس میگويم كه
شما را رسوا و دروغ شما را
پاورقی : 1 ) بحار الانوار ، ج 45 ، ص 115 ، باب . 39 2 ) لهوف ( با ترجمه ) ص . 160 |