دوات را برداشتم و پراندم به سرت . گفت : عجب ! خيلی اخلاق بدی است !
پس خوب است هر دومان مواظب باشيم .
راسل می‏گويد مسئله اخلاق در ميان بشر همين است و همين ، [ و حرفهايی از
قبيل ] احساسات نوعدوستانه ، هدف انسانهای ديگر باشند ، روح مجرد ، عقل‏
مجرد و احساس تكليف [ بی معنی است ] يك آدم مادی [ غير از اين ] فكر
نمی‏كند كه دنيا ، دنيای ماديت است و انسان هم يك موجود مادی است‏
انسان جز دنبال منفعت خودش نمی‏رود فقط بايد هوشياری اش زيادتر باشد ،
و در اين صورت می‏بيند كه اگر بخواهد به حقوق ديگران تجاوز بكند ، عكس‏
العملش تجاوز ديگران است كلوخ انداز را پاداش ، سنگ است يك كلوخ كه‏
انداختم ، صد تا سنگ بايد بخورم . بعد می‏آيم مؤدب مثل بچه آدم سر جای‏
خودم می‏نشينم .
اين است كه او اخلاق را از مقوله هوشياری می‏داند : هر اندازه انسان‏
جاهل باشد ، به عكس العمل كارهايش توجه ندارد و دنبال منافع فردی می‏رود
، و هر اندازه انسان عالمتر و هوشيارتر باشد ، به عكس العمل ها بيشتر
توجه داشته باشد ، آن دورها را بيشتر ببيند ، تا آخر پيری اش را ببيند ،
نسل آينده اش را ببيند و به فكر اين باشد كه بچه های من هم ناراحت‏
نباشند ، بيشتر كوشش می‏كند كه منفعت خودش را با منافع ديگران تطبيق‏
بدهد پس اخلاق ، يعنی خود پرستی عاقلانه و هوشيارانه ، و ريشه اخلاق را
بايد در هوشياری و عقل جستجو كرد و لهذا از نظر اين آدم ، ما برای اينكه‏
اخلاق خوب به جامعه بياوريم ، پيوسته بايد جامعه را داناتر و دانشمندتر
بكنيم و مردم را به عكس العمل ها و لوازم فعلها و كارهايشان آگاهتر
نماييم در اين صورت اخلاق بهتر در ميان مردم پيدا می‏شود