چنين ، آزادی چنين ، ولی آن ته دل كه حساب می‏كند می‏داند كه اين حرفها
پايه ندارد می‏گويد من روی چه حساب و ملاك به خاطر چهار كلمه حرف بيايم‏
از منافع شخصی خودم بگذرم ؟ برای چه بيايم بگذرم ؟ اگر انديشه كرد اينطور
است علت اينكه جامعه عالم زير بار مفاهيم اخلاقی نمی‏رود همين است اخلاقی‏
كه در قديم بشر داشت ، گذشته از يك عده پاكی كه بعد عرض می‏كنم اخلاقشان‏
روی چه پايه و مبنای اساسی بوده كه قرآن می‏فرمايد : « ا لم تر كيف ضرب‏
الله مثلا كلمة طيبة كشجرش طيبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء 0 توتی‏
اكلها كل حين باذن ربها و يضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذكرون »و در
يك آيه بعد می‏فرمايد : « يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فی‏
الحيوش الدنيا و فی الاخرش »كه يك مبنا و ريشه و اساسی برای اخلاق آنها
بود و هيچ قدرتی نمی‏توانست آن اخلاق را از آنها بگيرد ، آری گذشته از
اينها اكثر مردم مفاهيم اخلاقی را روی پايه تقليد و تلقين و هيپنوتيزم و
غيره [ فرا می‏گرفتند ] تا آن طرفی كه می‏گفته چه نيروی القايی داشته كه‏
شخص را موقتا معتقد كند ولی بشر عالم كمتر زير بار اين حرفها می‏رود و
اين يك خطر بزرگی است برای اخلاق حال چه بايد كرد ؟ اگر بشر بخواهد از
اخلاق به طور كلی صرف نظر كند مسلما اين همان انهدام بشريت است هر قدر
هم به يك نفر بگوييم كه آقا به خاطر جامعه اين كار را بكن و آن كار را
نكن ، برای او قابل قبول نيست و می‏گويد : يك راستی كه من بگويم در اين‏
دريای بزرگ چه اثری دارد ، ولی يك دروغ كه بگويم به خاطر شخص خودم‏
می‏گويم وقتی كه می‏انديشد می‏بيند منطقی در كار نيست ، پشتوانه ای نيست ،
پايه و اساسی نيست .