عاطفه نسبت به وطن ، يا به عبارت ديگر : حقوقی كه مادر به عهده او دارد
و حقوقی كه وطن به عهده او دارد حال حق اين مقدم است يا حق آن ؟ ولی اين‏
مكتب ، چون تك ارزشی است و برای يك چيز بيشتر ارزش قائل نيست و آن‏
انقلاب اجتماعی است [ در آن ، مسئله تعارض ارزشها مطرح نيست ] می‏گويد
ببين آيا رفتنت به آن انقلاب ( آن هم انقلاب به شكلی كه ما می‏گوييم :
انقلاب طبقاتی ) كمك می‏كند يا نرفتنت ؟ هر كدام كه به آن انقلاب كمك‏
می‏كند همان را اختيار كن و نمی‏شود در آن واحد هم رفتنش كمك بكند و هم‏
نرفتنش يك مكتب تك ارزشی است ، و لهذا هيچ معيار اخلاقی ديگر
نمی‏تواند در اينجا حاكم باشد مثلا ممكن است يك همرزم انقلابی يك عمر با
شخص هم رزمی كرده باشد ، به خود كمونيزم خدمت كرده باشد ، بعد به مرحله‏
ای برسد كه آنكه ما فوق اوست يا لااقل زور بيشتری دارد و يا به هر حال‏
فكر خودش اين طور است ، يكدفعه فكر می‏كند كه تا اين ساعت اين رفيق ما
گامهايی كه برداشته در جهت انقلاب بوده ولی از حالا يك فكری برايش پيدا
شده كه اين فكر مانع و مزاحم است ، مثل آب خوردن او را از ميان بر
می‏دارند ، يعنی تكه پاره اش می‏كنند ديگر هيچ فرقی ميان اين آدم با آن‏
آدمی كه پنجاه سال عليه اين مرام مبارزه كرده نيست [ از نظر اين مكتب ]
انسان يك ارزش بيشتر ندارد و ارزش انسان را انقلاب تعيين می‏كند ، و
اگر آن يك ارزش را از دست داد از بين بردن ده ميليون انسانی كه اين‏
ارزش را ندارند يا از دست داده اند ضد اخلاق نيست ، بلكه از بين بردن‏
دو ثلث مردم كره زمين هم ضد اخلاق نيست چون غير از اين ديگر معياری وجود
ندارد .