پاورقی : 1 ) سوره شمس ، آيه . 8
انسان خيال بكند وجدان ، حسی است مستقل از حس خداشناسی ، و كارش اين
است كه برای ما تكليف معين میكند بدون اينكه مكلفی را به ما شناسانده
باشد مكلف هم خودش است خودش مستقلا برای ما تكليف معين میكند و ما
بايد تكليف او را بشناسيم .
بيان كانت عيبش فقط در همين جهت بود كه میخواست [ ندای ] وجدان را
به عنوان يك تكليف كه " تكليف معين كن " از خود ضمير انسان سرچشمه
میگيرد و ماوراء ضمير انسان نيست معرفی كند نه ، ضمير انسان درك میكند
تكليف را آنچنان كه درك میكند تكليف كننده را وجدان و الهامات وجدانی
، همه ناشی از فطرت خداشناسی انسان است منطق قرآن اين است . قرآن
میگويد : « و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها »( 1 ) . تقوا
همان تقوی الله است نه چيز ديگری ، فجور ، خروج عن حكم الله است نه چيز
ديگری .
بنابر اين نظريه وجدان بسيار نظريه درستی است ولی عيبش اين است كه
يك قدم آن طرف تر نرفته است كه بگويد : نمیشود كه يكدفعه انسان آفريده
شده باشد و يك نيروی مستقل از همه چيز در او پديد آمده باشد كه فقط
میگويد تكليف تو اين است نه ، وجدان انسان اتصال دارد به ريشه و تمام
عالم هستی او تكليف تو را از جای ديگر گرفته و به تو میدهد شامه دل است
دل ، شامه دارد و با آن خدا را میشناسد و به طور فطری تكليف خدا را
میشناسد ، كه ما اين الهامات را " اسلام فطری " میناميم . « و اوحينا
پاورقی : 1 ) سوره شمس ، آيه . 8 |