ندارد ، يعنی انسان فقط همان شخص بچه خودش را دوست دارد ، هيچ چيزی‏
جانشين او نمی‏شود اگر بروند بچه ديگری را بياورند كه خيلی از بچه او ترگل‏
تر و رگل تر ، با هوش تر و با نمك تر هم باشد و بگويند : " اين بچه را
بگير ، بچه خودت را به ما بده " می‏گويد : " من بچه خودم را می‏خواهم "
اين اسب يا اتومبيل نيست كه وقتی بهترش را آوردند ، عوض كند .
در موضوع عشق هم همين طور است انسان هميشه يك غريزه كلی نسبت به‏
همسر دارد مردی كه در جستجوی زن است ، عاشق " كلی " است ، و همين طور
زنی كه در جستجوی شوهر است ما خودمان هميشه در باب عشق به اين حرف‏
می‏خنديم كه بگويند كسی عاشق كلی طبيعی است ، زيرا آدم نمی‏تواند عاشق كلی‏
طبيعی باشد انسان می‏تواند طالب كلی طبيعی مال باشد ، طالب كلی طبيعی‏
اتومبيل باشد ، ولی نمی‏تواند عاشق كلی طبيعی زن باشد داستان آن غلامی‏
می‏شود كه اربابش ديد خيلی ناراحت است و مدتی است كه روز به روز لاغرتر
و رنگش زردتر می‏شود به او گفتند : " آقا به درد اين برس " گفت : "
چه شده " ؟ گفتند : " عاشق شده " او را خواست ، گفت : " قضيه چيست‏
؟ " شروع كرد به گريه كردن گفت : " دردت را بگو " هی گريه می‏كرد
آخرش گفت : " عاشق شده‏ام " گفت : " عاشق كی ؟ " ، گفت : " هر كه‏
شما مصلحت بدانيد " .
انسان نمی‏تواند عاشق كسی باشد كه ديگری مصلحت بداند اصلا عشق به "
شخص " تعلق می‏گيرد ، يعنی حكم يك پيوند مادی را دارد كه بايد شخصش‏
موجود باشد و ميان اين شخص و آن شخص ، پيوند برقرار بشود به همين دليل‏
است كه نه زن جزء دارايی