يكديگر سخن بگويد ، بلكه آمده حقوق و وظايف انسانها نسبت به يكديگر را
بيان كند شما بگوييد آن تغيير ارتباطاتی كه منشا تغيير وظيفه و تغيير
حقوق و تغيير قانون میشود ، چيست ؟ به اين كليت [ كه مطرح كرده اند ]
قبول نداريم .
قبلا عرض كردم كه ما بايد برويم دنبال مثالها و موارد مثلا آيا درست
است كه كسی مطلب را به اين صورت طرح كند ، بگويد : " به حكم اين كه
روابط اجتماعی تغيير كرده است ، حقوق خانوادگی هم طبعا تغيير میكند ، و
بايد هم تغيير بكند ، وظايف هم بايد تغيير كند " چطور ؟ بگويد : مثلا در
زندگيهای قديم برای والدين حق زيادی بر عهده فرزندان گذاشته بودند و
متقابلا وظايف زيادی بر عهده والدين نسبت به فرزندان اين حقوق و وظايف
در جامعه ديروز لازم و درست بود ، زيرا ادامه و پرورش نسل جز در محيط
خانوادگی ممكن نبود ، حكومت يا وجود نداشت ، يا اگر وجود داشت تكامل
پيدا نكرده بود ، اينجا بود كه میآمدند تمام حقوق فرزند را به عهده پدر و
مادر میگذاشتند ، شير دادن به عهده مادر و نفقه دادن به عهده پدر ، اگر [
والدين از هم ] جدا شدند ، چنانچه بچه دختر باشد ، تا سنين هفت سالگی در
حضانت مادر است و بعد بايد در اختيار پدر [ قرار بگيرد ] ، و چه حقوق
زيادی پدر و مادر به عهده فرزندان پيدا میكنند : وقتی اينها پير شدند ،
اگر نداشته باشند ، واجب النفقه فرزندان هستند و فرزندان بايد آنها را
اداره كنند اين مطلب در زندگيهای قديم درست بود ولی امروز كه زندگی
تكامل پيدا كرده ، اين حقوق و وظايف از محيط خانوادگی به اجتماع بزرگ
منتقل میشود ، دولت جانشين پدر و مادر میشود و بهتر از پدر و مادر هم
انجام میدهد در قديم كه میگفتند پدر و مادر بايد فرزند را بزرگ
|