باشد ، ولی نه به اين سادگی كه " چون رابطه انسان با انسان متغير است ،
قانون هم بايد متغير باشد " ، به اين كليت درست نيست .
" قوانين عبارت است از : " حقوق " و " تكاليف " ، يعنی بايد ها
و وظايفی كه افراد نسبت به يكديگر دارند آن تغييراتی كه در روابط
انسانها با يكديگر ايجاد می‏شود ، يك سلسله تغييراتی است كه در آن مثلا [
كيفيت ] ارتباط انسانها با هم عوض می‏شود ، ولی اين ربطی به حقوق و
تكاليف ندارد مثلا انسانها بايد با يكديگر در تماس باشند زمانی بود كه‏
تلفن و تلگراف نبود ، وقتی می‏خواستند حرفشان را به يكديگر برسانند چه‏
زحمتی بايد متحمل می‏شدند ! حالا با چه سرعتی مردم از اين گوشه شهر به آن‏
گوشه شهر ، از اين شهر به آن شهر ، بلكه از اين مملكت به آن مملكت با
يكديگر ارتباط پيدا می‏كنند يا مثلا در گذشته اگر كسی از شهر خودش با يك‏
ترسی می‏خواست به نجف برود ، مجبور بود كه لااقل ده سالی آنجا بماند ،
چون اگر می‏خواست با آن زحمت به شهر خودش برگردد و دو مرتبه بيايد ،
كار بسيار فوق العاده ای بود ، ولی حالا ممكن است كسی برود نجف درس‏
بخواند ، سالی شش مرتبه هم بيايد و به كارهای شخصی خودش رسيدگی كند .
شكی نيست كه [ كيفيت ] ارتباط انسانها با يكديگر خيلی تغيير كرده ،
ولی آيا جوری تغيير كرده كه حقوق انسانها را نسبت به يكديگر و وظايف و
تكاليف را عوض بكند ؟ ما اين را بايد بحث بكنيم ، ما بايد آن مواردی‏
را كه روابط انسانها با يكديگر به حكم پيشرفت علم و تمدن جبرا عوض شده‏
و [ فرضا ] آن پيشرفت در ارتباطات سبب شد كه حقوق و وظايف تغيير كند
در اينجا طرح بكنيم ، چون اسلام نيامده كه راجع به مطلق ارتباطات انسانها
با