است ) آن وقت معلوم خواهد شد كه طبقات هميشه يكسان نبوده‏اند در يونان‏
باستان برده و صاحب ، در قرون وسطی سرفها و سينيورها و خلاصه در دوره بعد
بورژوا و پرولتاريا بوده است به اين شكل می‏بينيم كه طبقات متغير هستند
علت اين تغييرات چيست ؟ تغيير شرايط اقتصادی است كه موجب اين‏
تغييرات می‏شود " .
فصل ديگری دارد تحت عنوان " انطباق متد ديالكتيك با ايدئولوژيها "
به نظر می‏رسد سخنانی كه ماركس گفته است و بعدها مورد انتقاد و اعتراض‏
قرار گرفته ، قسمتی از آن را انگلس و قسمتهای ديگر را بعد لنين اصلاح‏
كرده است به اينها ايراد گرفته اند كه اين طور كه ماركس وجدان را صد در
صد تابع شرايط اجتماعی و طبقاتی می‏داند ، از نظر او وجدان انعكاس جبری‏
شرايط زندگی است ، بنابراين ديگر برای ايدئولوژی نقش اصيل قائل نيست ،
برای فكر به هيچ وجه نقش اصيل قائل نيست ، چون بنابراين شد كه وجدان‏
انسان بازيچه شرايط زندگی مادی اوست ، وقتی كه وضع زندگی مادی چنين است‏
، خواه‏ناخواه وجدان انسان اين جور است ، پس ديگر تبليغ چه نقشی می‏تواند
داشته باشد ؟ تبليغ برای ساختن وجدان است يك شی‏ء را از غير راه علت‏
خودش كه نمی‏شود به وجود آورد اگر شما گفتيد آب را فقط و فقط با فلان‏
عنصر و فلان عنصر می‏شود ساخت ، آيا با تبليغ هم می‏شود آب ساخت ؟ نه ،
چنين چيزی محال است يا اگر گفتيد فلان بيماری كه در بدن يا روان انسان [
و يا ] در اعصاب او پيدا می‏شود ، به فلان علت است ، با حرف و گفتار هم‏
می‏شود آن بيماری را ايجاد يا رفع كرد ؟ نه وقتی كه افكار صد در صد تابع‏
شرايط مادی زندگی است ، بنابراين نقش