كرده . اين تقييد است ديگر بيش از اين نمیگفتند .
شيخ انصاری گفت : نه ، گاهی دليلی بر دليل ديگر حاكم است ، نه ناسخ
او ، نه مخصص او و نه مقيد اوست ، حاكم بر اوست و بر او حكومت میكند
حكومت ، نوعی تفسير است ، به شكل ديگری است ، روحش همان روح تخصيص و
تقييد است ، ولی زبانش با او فرق میكند مثلا میگويد " هر عالمی را
اكرام كن " ، بعد نمیآيد استثنا كند بگويد " مگر علمای نحو را " بلكه
اين جور میگويد " نحوی كه عالم نيست " مثال بهترش اين است كه میگويد
: " اگر در نماز شك بين اقل و اكثر كردی ، بنا را بر اقل بگذار ، بعد
هم چنين نماز احتياطی انجام بده " ، بعد میگويد : " ولی شك كثير الشك
كه شك نيست " ، نمیگويد " الا كثير الشك " ، میگويد شك كثير الشك
كه شك نيست اصلا انكار میكند كه اين شك باشد نمیخواهد بگويد واقعا شك
نيست ، زبانش زبان انكار است .
بعد [ شيخ انصاری ] گفت : ما بسياری از چيزها در لسان اسلام داريم كه
زبانش ، زبان تفسير است ، حال در زبان تفسير ، گاهی فردی را موضوعا
خارج میكند و گاهی فردی را موضوعا داخل میكند .
در قديم هم قواعد كنترل كننده را كشف كرده بودند ، ولی طرز تصرف
قواعد كنترل كننده را كه به شكل حكومت است به اين صورت بيان نمیكردند
، به نحو ديگری میگفتند .
اسلام قاعدهای به نام " لاضرر " و قاعدهای به نام " لاحرج " وضع كرده
است اين قاعده بر تمام قواعد و قوانينی كه اسلام در عبادات ، معاملات و
در هر مورد [ ديگر ] وضع كرده ، حاكم و ناظر است در يك جا میگويد : "
« اذا قمتم الی الصلوش فاغسلوا »
|