و زمينی كه در آن زمين ريشه دوانيده و هوا و آبی كه از آن استفاده می‏كند
، حداكثر اين است كه آن درختها رويش سايه می‏اندازند كه مساله مهمی‏
نيست ، يعنی يك درخت با وجود درختهای ديگر در باغ ، همان مقدار امكان‏
رشد دارد كه هيچ درختی نباشد ، اگر تمام درختهای اين باغ را قطع كنند ،
به اين درخت صدمه‏ای نمی‏خورد و بلكه كمی هم آزادتر می‏شود ، و اگر
ميليونها درخت ديگر هم اينجا وجود داشته باشد ، اين درخت در زندگی‏
خودش نيازی به همكاری و تركيب شدن با آن درختهای ديگر ندارد .
اين يك جور زندگی است كه در عين اينكه اجتماعی است - يعنی در يك جا
جمع شده اند - هيچگونه اجتماعی نيست آيا زندگی افراد انسان مثل زندگی‏
درختهايی است كه در يك باغند ؟ قطعا اين جور نيست .
نوع ديگری [ از اجتماع وجود دارد كه ] در نقطه مقابل اين [ نوع اجتماع‏
] است ، مثل تركيبهای مادی ، عنصرهايی كه در يك جا جمع می‏شوند و طبيعت‏
يا دست انسان از آنها يك مركب به وجود می‏آورد ، مثل آب كه از دو عنصر
گاز تركيب شده است در اينجا بر عكس و درست در نقطه مقابل درختها ،
شخصيت اجزاء اصلا باقی نيست ، اجزاء در اين كل محو شده اند ، آنچه كه‏
الان وجود دارد آب است با خاصيت خودش ، آن اكسيژن يا هيدروژن ، آن‏
گازها با خاصيت خودشان وجود ندارند همين قدر هست كه علم می‏شناسد كه اين‏
آب از اين دو جزء به وجود آمده ، ولی حسابی كه الان در كار نيست ، روی‏
عناصر تشكيل دهنده است ، حساب فقط روی كل است و بس .
جامعه انسانی چطور ؟ آيا جامعه انسانی اينچنين است ؟