كه می‏خواهد باشد - به او برسد و مايع منحصر هم كه جانش را نجات می‏دهد ،
در آنجا مشروب است ، چه بايد بكند ، آيا مقدسی اش گل كند و بگويد : "
من می‏ميرم و مشروب نمی‏خورم " ، يا بايد بخورد ؟ اگر مشروب نخورد و
بميرد ، در قتل خودش كمك كرده است در اين زمينه در موارد مختلف ،
مثال بسيار زياد داريم اين يكی از راههای انطباق اسلام با مقتضيات زمان .
اين مطلب يكی ريشه ديگری دارد كه وقتی آن ريشه را بدانيم ، دستمان‏
بازتر می‏شود و آن اين است كه قوانين اسلامی به اصطلاح امروز در عين اينكه‏
آسمانی است ، زمينی است ، يعنی بر اساس مصالح و مفاسد موجود در زندگی‏
بشر است ، به اين معنا كه جنبه مرموز و صد در صد مخفی و رمزی ندارد كه‏
بگويد " حكم خد به اين حرفها بستگی ندارد ، خدا قانونی وضع كرده و خودش‏
از رمزش آگاه است " نه ، اسلام اساسا خودش بيان می‏كند كه هر چه قانون‏
من وضع كرده ام ، بر اساس همين مصالحی است كه يا به جسم شما مربوط است‏
يا به روح شما ، به اخلاق شما ، به روابط اجتماعی شما ، به همين مسائل‏
مربوط است ، يعنی يك امور به اصطلاح مرموزی كه عقل بشر هيچ به آن راه‏
نداشته باشد نيست .
ما می‏بينيم قرآن اشاره می‏كند به مصالح و مفاسدی كه در احكامش هست ، و
بعلاوه [ اين امر ] جزو ضروريات اسلام است شيخ صدوق كتابی از احاديث‏
تاليف كرده به نام علل الشرايع يعنی " فلسفه های احكام " و در آن ،
احاديثی را كه در آنها اشاره ای به فلسفه های احكام هست جمع كرده است‏
نشان می‏دهد كه از صدر اسلام ، خود پيغمبر و ائمه ، فلسفه ها برای احكام‏
بيان می‏كردند و جزو ضروريات شيعه و اكثريت اهل تسنن - و شايد بايد گفت‏