به ملامت كشيد و از آن عوالم عشق خودش چيزی با او در ميان گذاشت ، گفت‏
:
جان پدر ؟ تو جلوه خوبان نديده‏ای
روی چو ماه و زلف پريشان نديده‏ای
ننشسته‏ای به گوشه‏ای از درد عاشقی
آن دم ز در رسيدن جانان نديده‏ای
خيال می‏كرد پدرش اين چيزها را نمی‏فهمد و نديده پدرش گفت :
جان پسر تو سفره بی نان نديده‏ای
جنگ عيال و گريه طفلان نديده‏ای
ننشسته‏ای به گوشه‏ای از درد قرض خوار
آنگه ز در رسيدن مهمان نديده‏ای
اگر اينها را ببينی عاشقی را فراموش می‏كنی .
گرسنگی مساله‏ای است كه اگر پيدا شد ، آدم همه چيز را فراموش می‏كند ،
عشق را ، ايمان را ، علم را ، هنر و زيبايی را فراموش می‏كند پس انسان‏
در درجه اول نگاهش به مسائل اقتصادی است آنجا كه عقربه مسائل مربوط به‏
شكم تغيير كرد ، خواه ناخواه - چون اين شرط اولی حيات است - همه چيز
بايد از آن تبعيت كند . پيغمبر هم كه فرمود : " « من لا معاش له لا معاد
له » " معنايش اين است كه اگر معاش نباشد ، معاد نمی‏تواند وجود داشته‏
باشد .
پس ممكن است كسی بگويد : اين مساله ارتباطی به اين مطلب ندارد كه ما
بخواهيم از نظر روانشناسی ثابت كنيم كه " يگانه غريزه اصيل حاكم بر بشر
، غريزه اقتصادی است و ساير غرايز اصالت ندارد " تا شما بگوييد كه‏
روانشناسی اين مطلب را تكذيب می‏كند و برای انسان غرايز ديگر هم قائل‏
است خير ، از اين جهت نمی‏گويم ، بلكه از اين نظر خاص می‏گويم كه در
ميان تاسيسات اجتماعی ،