پاورقی : . 1 نساء / . 148
تعادل را هم به دست آوريم ، به عرف هم كار نداريم ، میتوانيم به دست
بياوريم كه چه حدش افراط است ، چه حدش تفريط مثلا قوه خشم - و به اصطلاح
قوه غضبيه - برای اين به انسان داده شده كه از خودش در مقابل طبيعت و
انسانهای ديگر دفاع كند حال آن آدمی كه در صف اتوبوس ايستاده ، آيا
واقعا حقش پايمال شد يا نشد ؟ اگر پايمال شد آيا میتواند اعتراض كند يا
نمیتواند ؟ اگر میتواند ، حال كه حقش پايمال شده ، پس بايد اعتراض كند
، میخواهد جامعه آن را خوب بداند ، میخواهد بد بداند . اين دفاع از حق
است .
اينكه گفتهاند : " لا يعاب المرء باخذ حقه " يا " « لا يحب الله
الجهر بالسوء من القول الا من ظلم »" ( 1 ) و امثال اينها ، در واقع يك
امر طبيعی را به انسان گفتهاند و اگر انسان چنين اقدامی بكند ، اين قوه و
نيروی خشم خودش را در همان راهی اعمال كرده كه برای آن راه [ به وجود
آمده است ] .
پس خيلی فرق است بين اينكه مشتی به سر انسان وارد شود و انسان آن
مشت را با مشت جواب بدهد ( در اين صورت میگويند اين قوه را برای همين
به تو دادهاند ) و اينكه مشتی را انسان به سر يك ضعيف وارد كند ( در
اين صورت میگويند اين مشت قوی را به تو ندادهاند كه آن را به سر اين
ضعيف وارد كنی ) .
بنابراين از راه شناختن غايات و خلاصه از راه شناختن انسان و شناختن
غرائز و قوا و استعدادهای انسان ، با تسليم [ به ] اين اصل كه اين قوا و
غرائز به طور تصادفی در وجود انسان نيست و همين طور كه هر عضوی در بدن
انسان برای يك غايت و غرضی هست و حتی
پاورقی : . 1 نساء / . 148 |