انحطاط اجتماعها هم در زمان صورت میگيرد ، آن هم تغييری است كه در متن
زمان صورت میگيرد پس معلوم میشود كه زمان و جامعه در زمان ، دو گونه
ممكن است تغيير بپذيرد : تغييرهايی كه بايد آنها را " ترقی " ناميد و
تغييرهايی كه " انحطاط " و " سقوط " است .
حتی ممكن است جامعه ای به طور نسبی ثابت باشد ما درباره خيلی از
جامعه ها میگوييم فلان اجتماع اساسا نسبت به چهار قرن پيش تكان نخورده
پس اين جور هم نيست كه هر اجتماعی جبرا و لزوما محكوم به تغيير باشد ،
حال يا در جهت ترقی و يا در جهت انحطاط .
همين مطلب نسبتا بديهی ، مطلب را برای ما به شكل ديگری طرح میكند كه
تغييرات زمان يا در مسير ترقی است ، يا در مسير انحطاط و تنزل ، پس
اين سؤال طرح میشود كه آن مسيری كه مسير ترقی است چيست ، و آن مسيری كه
مسير تنزل است چيست ؟
پس ما يك مسير ترقی داريم ، يك كادری داريم كه اگر اجتماع در آن
كادر تغيير بكند ، ترقی كرده است ، جامعه يك مدار دارد كه اگر در آن
مدار حركت كند ترقی است ، ولی اگر در خارج آن مدار [ حركت كند ] تنزل
است اين همان معنايی است كه ما عرض میكنيم - و بعد هم شرح بيشتری
خواهيم داد - كه زمان هم عناصری ثابت و عناصری متغير دارد مقصود اين
است كه يك سلسله عناصر در زندگی بشر بايد ثابت باشد تا اينكه امكان
ترقی در زندگی باشد تغيير بايد در يك مدار معين و مشخص و در يك جهت
خاص صورت بگيرد تا ترقی باشد و الا ترقی نيست .
بنابراين از آن طرف اگر ما توانستيم ثابت كنيم كه اسلام اصولی دارد كه
آن اصول ثابت است و تغيير پذير نيست ولی در اسلام
|