پاورقی : . 1 [ اين داستان در كتاب داستان راستان ( داستان شماره 17 ) نقل شده است ] .
آوردی ، حق ديگران را پايمال كردی ، " به گونهای كه وجدان او را تحريك
میكنند كه خودش عليه خودش قيام كند ، و چقدر افرادی مال و ثروت و هستی
و منافع خودشان را به پای انبيا ريختند و به دست خودشان تحويل طبقه
مظلوم دادند .
اين داستان معروف است كه شخصی از متمكنين و ثروتمندان در محضر حضرت
رسول نشسته بود ، فقير ژندهپوشی وارد مجلس شد ، جای خالی میخواست ،
اتفاقا جای خالی پهلوی همان آدم متعين به اصطلاح اشرافی بود ، رفت پهلوی
او نشست او طبق عادتی كه داشت ، خود به خود خودش را جمع كرد و كنار
كشيد حضرت رسول توجه كردند ، فرمودند : " ترسيدی كه چيزی از فقر او به
تو بچسبد ؟ " گفت : " نه يا رسول الله " " ترسيدی كه جامههايت
كثيف و آلوده شود ؟ " ، " نه يا رسول الله " فرمود : " پس چرا اين
كار را كردی ؟ " جوابی نداشت " عادت غلطی بود يا رسول الله ! من
حاضرم نيمی از ثروتم را به اين برادر مسلمانم بدهم " ولی او گفت : "
من نمیپذيرم " گفتند : " چرا نمیپذيری ؟ " ، گفت : " میترسم اگر
بپذيرم ، من هم يك روز مثل او بشوم ، فقيری بيايد خودم را كنار بكشم "
( 1 ) .
اين ، عمل وجدان است كه از يك طرف وجدان او برانگيخته میشود كه نيمی
از ثروتش را در اختيار وی قرار بدهد ، و از طرف ديگر آن ديگری برای
وجدانش آنقدر اصالت قائل است كه برای اينكه مبادا يك وقت اين وجدان
پاكش مخدوش بشود ،
پاورقی : . 1 [ اين داستان در كتاب داستان راستان ( داستان شماره 17 ) نقل شده است ] . |