كه همين طور است هنر امری است ذوقی و تفننی ، بشر فراغتی داشته باشد به‏
كارهای هنری می‏پردازد ، وقتی كه ذهن و خيالش از همه جا فارغ شد ، می‏رود
سراغ اين جور مسائل ، امام وقتی كه پای ضرورت در ميان باشد ، همه اينها
را طرد می‏كند آيا فرهنگ هم از همين قبيل است ؟ و خصوصا قانون ، آيا
قانون هم برای بشر يك امر تفننی است يا ضروری ؟
به هر حال اين ، تعبير ديگری است از آن تشبيه اگر چه نسبت به تعبير
اول در اين تغبير نكته اضافه‏ای فهميده می‏شود ، ولی آن نقصی كه در تعبير
اول بود ، در اين تعبير هم هست نقص تعبير اول اين بود كه صاحبان اين‏
نظريه می‏خواهند بگويند كه ساير مسائل پرتو و انعكاسی از مسائل اقتصادی‏
است ، تنها از جنبه منفی نمی‏گويند كه با از بين رفتن اينها ، آنها از
بين می‏روند ، بلكه می‏خواهند بگويند اخلاق ، هنر ، مذهب و قانون در هر
اجتماعی ، انعكاسی است از روابط اقتصادی آن اجتماع ، به طوری كه اگر
برای يك جامعه‏شناس بيان كنند كه در فلان جامعه ، اين قانون حكومت می‏كند
، مردمش چنين اخلاقی دارند ، و مذهبش اين جور است ، او فورا می‏تواند
زير بنا را نشان دهد ، بگويد : هان ، اين جور اخلاق و هنر و فكر ، نشان‏
می‏دهد كه نظام اقتصادی اينها چنين نظامی است ، و متقابلا اگر نظام‏
اقتصادی جامعه‏ای را برای يك جامعه‏شناس بيان كنند ، حدس می‏زند كه‏
جامعه‏ای كه دارای چنين اقتصادی است ، حتما هنرش هم اين است ، اخلاقش‏
هم اين است ، قانون و فرهنگش هم اين است ، يعنی تا اين مقدار تبعيت و
وابستگی قائلند ، در حالی كه اين تعبير از آن تشبيه ، از اين نظر مطلب‏
را نمی‏رساند ولی لزومی ندارد كه يك تشبيه كه از طرف افرادی ابراز می‏شود
، مبين تمام