می‏كنم . ولی وقتی كه حقيقت به سراغ اينها می‏آيد و اينها را نفی و انكار
می‏كند آن را برويد ببينيد . " « و لقد كذب الذين من قبلهم »" مردمی‏
كه پيشينيان اينها هم مانند اينها تكذيب و انكار كردند . حالا ببينيد
انكار من آنها را ، چگونه بود ، آنها كه نفی می‏كردند ، نفی ما آنها را ،
چگونه بود ، نفی ما به اين صورت بود كه ديگر از آنها اثری باقی نماند .
آيه بعد باز در روال آيات قبل است ، می‏فرمايد : " « اولم يروا الی‏
الطير فوقهم صافات و يقبضن ما يمسكهن الا الرحمن انه بكل شی‏ء بصير » "
اينها اين مرغها را در بالای سر خودشان در حالی كه بالها را باز كرده‏اند و
صاف نگه داشته‏اند و پرواز می‏كنند و گاهی هم بالها را بهم می‏زنند ، نگاه‏
نمی‏كنند ؟ يعنی صنع الهی را نمی‏بينند ؟ مقصود از صنع الهی را ديدن در اين‏
گونه موارد اين است :

ديدن صنع الهی

خيلی چيزها در عالم هست كه اگر انسان ، ساده آن مطلب را ببيند به‏
نظرش می‏آيد كه غير از اين ديگر چيزی امكان‏پذير نيست . ولی يك وقت‏
انسان می‏بيند كه در همين عالم چيزهای ديگری بر ضد آنچه كه وجود دارد
امكان‏پذير هست اما بدون آنكه آنچه كه بر ضد اين است درواقع مخالف اين‏
باشد ، بلكه امری است مافوق اين . حال برايتان مثالی عرض بكنم .
من نمی‏دانم اين مطلب حقيقت است يا افسانه ، می‏گويند اول باری كه‏
هواپيما پيدا شده بود شخصی به حكيمی از حكيمان قديم ايران كه معلوم می‏شود
آن سوال‏كننده هم خودش يك آدم نيمه‏مطلعی بوده و لهذا طرح قضيه را به‏
صورت غلط كرده است گفته بود : شما