الله »" حالت طبيعی است ، يعنی توكل كردم بر خدا ، اما " علی الله‏
توكلت " حالت غيرطبيعی است كه به دليل خاص اين‏طور می‏آورند ، آنگاه‏
معنايش اين می‏شود : تنها بر خدا اعتماد می‏كنم ( تقديم ما هو حقه التاخير
يفيد الحصر ، يعنی چيزی كه حقش اين است كه موخر داشته شود اگر آن را
جلو بيندازی معلوم می‏شود روی آن تكيه داری و آن تكيه انحصار است ) . اگر
بگوييم : " نستعين يا الله " يعنی از تو كمك می‏جوييم . اما اياك‏
نستعين ( اياك مقدم شده با اينكه بايد موخر باشد ) يعنی تنها از تو كمك‏
می‏جوييم .

پاسخ به يك سوال

حال چرا نفرمود : به امنا ( تنها به او ايمان آورده‏ايم ) و عليه توكلنا
و تنها به او تكيه كرده‏ايم ؟ آنچه به نظر من رسيده اين است : چون در
موضوع ايمان چيز ديگری نيست كه لايق اين باشد كه لفظ " ايمان " در مورد
آن به كار رود و حتی در عرف گفته شود ما به اين ايمان آورده‏ايم نه به آن‏
، يعنی همان " امنا به " كار " به امنا " را می‏كند ، لزومی ندارد به‏
را مقدم بداريم . اما در توكل [ اين‏طور نيست . ] توكل يعنی اعتماد كردن‏
. در اعتماد كردن‏هاست كه انسانها ، حتی انسانهايی كه به خدا ايمان دارند
، بايد به يك مرحله كمالی برسند كه توكلشان فقط بر خدا باشد . اين است‏
كه در اينجا احتياج است كه اين عنايت حتما بشود : " « و عليه توكلنا
" تنها و تنها به خدا توكل و اعتماد داريم ، يعنی وسائل ، اسباب ،
مقدمات ، پول ، قدرت ، عده ، عده ، هيچ به اينها تكيه نداريم ، تكيه‏مان‏
فقط و فقط به خداست . " « فستعلمون من هو فی ضلال مبين »" در آينده‏
خواهيد دانست آن كه در گمراهی آشكار است كيست .