دستورالعملی برای اين بيمار تعيين میكند كه مثلا از چه چيزهايی پرهيز كند
و چه دستورهای غذايی يا دوايی و در بعضی از بيماريها دواهای ماليدنی و
ماساژها را به كار ببندد . اين هم باز حدود و مرزهايی است كه يك طبيب
برای مريض معين میكند . ولی تفاوتش با آن حدود و مرزهايی كه يك نفر
قلدر و زورمند معين میكند اين است كه مرزهايی كه آن زورمند معين كرده
است اگر انسان آن مرزها را بشكند خود شكستن مرز به ضرر شخص نيست ،
بلكه فی حد ذاته ممكن است به نفعش باشد ، آنچه كه به ضرر اوست
عكسالعملی است كه آن زورمند نشان میدهد . ولی در مورد دوم ، خود شكستن
مرز قدم بر زيان خود برداشتن است و آن كه مرزها را تعيين كرده او هيچ
عكسالعملی نشان نمیدهد ، يعنی اگر كسی به دستورهای طبيب عمل نكرد ،
طبيب به او كاری ندارد و نمیگويد چون تو به حرف من گوش نكردی چنين ،
میگويد : ميل خودت ، من به مصلحت خودت گفتم ، مصلحت تو اين است ، تو
اگر اين مرزها را بشكنی به خود ظلم كردهای . اين ، نوع ديگری از مرز
شكستن است . اشعاری است از مولوی :
گر شود بيمار دشمن با طبيب
|
ور شود كودك مخالف با اديب
|
درحقيقت دشمن جان خود است
|
شكستن مرزهای الهی به زيان خود انسان است
حال اينجا كه قرآن میفرمايد : " « تلك حدود الله و من يتعد حدود الله
فقد ظلم نفسه »" اشاره به اين مطلب است كه شكستن مرزهای الهی از نوع
دوم شكستن مرز است ، يعنی اقدام مستقيم به زيان خود است . خداوند متعال
كه مقرراتی برای مردم برقرار كرده است ، اين مقررات به سود