خيلی خوبی فرنگيها دارند . به فارسی به كلمه " تثبيت " ترجمه شده است‏
. می‏گويند انسان گاهی در يك چيزهايی " تثبيت " می‏شود ، يعنی شخصيتش‏
در همان شی‏ء ثابت می‏ماند ، شخصيت او می‏شود عين آن . بعد مثال می‏زند ،
می‏گويد با اينكه انسان بايد به پول مثل يك وسيله برای خود نگاه كند ،
ولی گاهی خود را وسيله برای پول قرار می‏دهد ، شخصيتش در پول تثبيت‏
می‏شود ، يعنی همه چيز او می‏شود پول ، او بودن او و تمام شخصيتش می‏شود
پول . وقتی كه پول را می‏شمارد گويی خودش را دارد می‏شمارد . اگر مثلا يك‏
تومان بر پول اضافه شده ، چيزی بر خودش اضافه شده ، اگر يك تومان از
پول كم شده ، قطعه‏ای از جان او كم شده است .
" « يحسب ان ماله اخلده »" خيال می‏كند اين ثروت می‏تواند او را
جاويدان كند . انسان می‏تواند جاويدان شود ولی نه از راه ثروت . آن‏كه‏
انسان را جاويدان می‏كند ثروت نيست . " كلا " سخن مگو ، رها كن ، حرف‏
آخر را بزن " « لينبذن فی الحطمه »" اين پرت خواهد شد در حطمه . بعد
می‏گويد : " « و ما ادريك ما الحطمه »" چه می‏دانی حطمه چيست "
²نارالله الموقده »" آتش افروخته الهی، آن‏كه طلوع می‏كند بر دلها نه بر
جسمها : " « ا لتی تطلع علی الافئده »" آتشی كه بر دلها طلوع می‏كند ،
يعنی اين از آن آتشها نيست كه فقط بدن را بسوزاند ( بدن را بسوزاند
خاكسترش می‏كند ) آتشی است كه بر دلها [ طلوع می‏كند . ]
در جای ديگر همين دلها را تشبيه به سنگ می‏كند ، می‏گويد دلهای سنگ و
بدتر از سنگ : « كالحجاره او اشد قسوه »( 1 ) . آنگاه گفته‏اند اينجا كه‏

پاورقی :
. 1 بقره / . 74