كشيدند : الله اكبر . مردم ديگر هم فرياد كشيدند : الله اكبر . زنها و
بچهها روی پشت بامها جمع شده بودند كه جلال وليعهدی را ببينند . يك وقت
ديدند اوضاع طور ديگر است . نوشتهاند يكمرتبه تمام شهر مرو فرياد الله
اكبر شد و صدای ضجه و گريه در شهر بلند شد . جلال ، چند برابر شد اما در
سادگی و معنويت . راه افتادند به طرف مصلی . ( چون نماز عمومی است
مستحب است زير آسمان خوانده شود ) . چنان جمعيت هجوم آورد و چنان
ابراز احساسات میكردند كه گوئی زمين و آسمان میلرزد . جاسوسهای مأمون به
او خبر دادند كه قضيه از اين قرار است ، اگر اين نماز را امروز علی بن
موسی الرضا بخواند تو ديگر مالك چيزی نيستی . اگر از همانجا به مردم
بگويد برويم سراغ مأمون ، همان لشكريان خودت به سراغت خواهند آمد و
تكهتكهات خواهند كرد . هنوز كه كار به آنجا نكشيده جلويش را بگير . اين
بود كه آمدند نزد حضرت و به عنوان التماس و خواهش كه شما خسته و
ناراحت میشويد و خليفه گفته من راضی نيستم ، مانع ايشان شدند . فرمود من
كه اول گفتم كه من اگر بخواهم بيايم ، با آن زی بيرون میآيم كه جدم بيرون
میآمد . جدم اينطور میآمد .
عبادت اسلامی هم اينطور شده بود ، تا چه رسد به جهادشان . ولی از وقتی
كه جهادهای اسلامی آمد رنگ جهادهای مادی ديگران را گرفت ، و چه
اشتباهات بزرگی [ حكام اسلامی مرتكب شدند ] . خدا لعنت كند معاويه را
كه اين كار از او شروع شد . در زمان خلافت عمر ، معاويه استاندار سوريه
بود و بيزانس ( روم شرقی ) كه مركزش همين استامبول فعلی و قسطنطنيه
قديم بود همسايه ديوار به ديوار سوريه
|