قرآنی كه پيغمبر مدعی است منحصر به همين است ، اگر اين راست است ، حق‏
است و اين پيغمبر راستگو است و هر چه می‏گويد از جانب تو می‏گويد (
انتظار می‏رود كه در ادامه آيه بگويد " پس ما می‏پذيريم " يا " خدايا
آن را بر ما آشكار كن " . اگر انسان حقيقتجو باشد چنين می‏گويد . ولی‏
می‏گويد اگر چنين است ) سنگی از آسمان بر سر ما بفرست و ما را نابود كن‏
، يا به شكل ديگری عذاب دردناكی بر ما بفرست . يعنی من تاب و تحمل‏
شنيدن اين حقيقت را ندارم . اگر حق و حقيقت است فورا سنگی از آسمان بر
سرم بفرست تا من چنين روزی را نبينم . من می‏خواهم آن طوری كه دلم‏
می‏خواهد راست باشد و الا از حقيقت بيزارم .
قرآن زبان حال آنها را بيان كرده ولی آيا در عالم فقط همانها آن طور
بوده‏اند ؟ ما نبايد به خودمان خوشبين باشيم . مسلما آن حالت واقعی تسليم‏
در مقابل حقيقت ، صد در صد در ما نيست . علی عليه السلام در جواب از
تعريف اسلام فرمودند : « الاسلام هو التسليم » در مقابل چه ؟ شخص ؟ نه ،
بلكه تسليم در مقابل حق ، يعنی وقتی مواجه با حق شد ، حالت طغيان و
عصيان نداشته باشد . فرق اصول دين و فروع دين اين است كه فروع ، آن‏
چيزهايی است كه انسان بايد عمل بكند ، اما در اصول ، علم يا يقين لازم‏
است . ولی آيا در اصول ، علم يا يقين كافی است ؟ اينطور نيست . البته‏
اعتقاد و علم لازم است . تا عقل چيزی را نفهمد نمی‏تواند قبول كند . ولی‏
غير از اعتقاد ، در مقابل اصول دين ، تسليم لازم است ، يعنی تمرد نداشتن‏
. اسلام يعنی بی تمردی . اينكه كسی بگويد اگر حقيقت اين است مرا بكش ،
اين ايمان نيست زيرا