چون و چرا بردار نيست . اينكه عده‏ای عربی بخوانند ، عده‏ای فارسی ، عده‏ای‏
تركی ، و خلاصه هركس به زبان ملی خود بخواند [ اعمال سليقه است ] . يا
بگوئيم در مسافرتها ، قديم نماز دو ركعتی بوده ولی اكنون چون با هواپيما
مسافرت می‏كنند بايد چهار ركعتی بخوانند زيرا اين سفر مشقت ندارد . اگر
در عبادتها سليقه را دخالت بدهيم به تدريج چيزی از آب در می‏آيد كه‏
مصداق اين شعر می‏شود :
بس كه ببستند بر او برگ و ساز
گر تو ببينی نشناسيش باز
نمازی كه به شكل سوت كشيدن می‏خواندند ، يكمرتبه اينطور نشد بلكه اول‏
يك گوشه آن را تغيير دادند بعد گوشه ديگر ، و همينطور . در طول نسلهای‏
متوالی به اين شكل درآمد ، زيرا هر نسلی از نسل قبل خبر ندارد [ و فكر
می‏كند آنچه به دستش رسيده از اول به همين صورت بوده است ] . بعد از
چندين نسل به چيزی شبيه می‏شود كه با اصل آن شباهتی ندارد .
راجع به اينكه قرآن و نماز را مثلا به فارسی بخوانند ، ذكر تجربه‏ای كه‏
خارجيها در مورد ترجمه پی در پی يك جمله به زبانهای مختلف كرده‏اند بی‏
فايده نيست . اگر سخنی مثلا به زبان فارسی باشد و كسی آن را به زبان عربی‏
ترجمه كند ، بعد تركی ، انگليسی ، فرانسه ، آلمانی ، و روسی و . . .
تجربه كرده‏اند ديده‏اند از جمله اول يك ذره در جمله چهلم باقی نيست .
ممكن است بپرسيد چرا انسان در بعضی مسائل ، فهميده يا نفهميده بايد
متعبد باشد ، مانند اخفات نماز ظهر ؟ البته فلسفه دارد ، تأمل بكن ، اما
هيچوقت فكر نكن كه به خاطر فلسفه انجام می‏دهی ،